مسیر اقتصاد/ هفته گذشته همایش پول و توسعه در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد؛ همایشی که به نقد دیدگاه های متعارف در خصوص پول و نظام بانکی می پرداخت. یکی از مقالاتی که در این همایش ارائه شد، «قرائتی شفاف از استقلال بانک مرکزی و نگرههای اقتصادی بر آن» بود که توسط حسین درودیان ارائه گردید.
بر اساس این مقاله، استقلال بانک مرکزی مفهومی جدید و یک شیوۀ سیاست گذاری محصول نظریههای اقتصادی و تحولات تاریخی (فروپاشی برتون وودز، تورم رکودی دهه ۱۹۷۰ و انقلاب انتظارات عقلایی) است. منطق اصلی پشت استقلال، بازگشت به بازار و عدم مداخله دولت در اقتصاد است.
در دهه نود این چارچوب سیاستگذاری در بانکداری مرکزی تقریبا به عنوان بهترین روش ممکن شناخته شد که عبارت است از هدفگذاری تورم پایین توسط بانک مرکزی مستقل عمدتا با دستکاری ابزار نرخ بهره. سه عنصر اصلی «بانک مرکزی مستقل»، «هدف گذاری تورم پایین»، و «دستکاری نرخ بهره» به ترتیب به عنوان بستر، هدف و ابزار در این چارچوب فکری انتخاب شدند.
ابزارهای بانک مرکزی در استقلال
در این چارچوب وجوه استقلال بانک مرکزی را در حوزه مالی، پرسنلی و سیاستی میدانند. استقلال مالی به معنای عدم استقراض دولت و در معنای وسیعتر هر نوع تورش انبساطی که دولت بر بانک مرکزی تحمیل کند؛ استقلال پرسنلی به این معنی که دولت چقدر میتواند روی انتخاب و عزل مقامات بانک مرکزی تاثیر گذار باشد و استقلال سیاستی هم یعنی اینکه اهداف و ابزار سیاست پولی را خود بانک مرکزی انتخاب کند.
تفکیک مهمتر در این نوع ادبیات تفکیک بین استقلال سیاسی و استقلال عملیاتی میباشد؛ استقلال سیاسی به انتخاب و عزل مقامات بانک مرکزی و تعیین اهداف و سیاستها توسط بانک مرکزی اشاره دارد و استقلال عملیاتی در اینجا یعنی اینکه بعد از انتخاب اهداف و سیاستها، آیا در عمل بانک مرکزی به صورت فنی میتواند این اهداف را خودش مستقلاً دنبال کند یا خیر.
مبانی فکری که پشت مفهوم استقلال بانک مرکزی میباشد، اولا هدف گذاری نرخ تورم است و موضوع مهم دیگر در این چارچوب، بحث خنثی بودن پول و تفسیر پول به عنوان یک عامل روان کننده سیستم نه یک مقوم سیستم میباشد. در این چارچوب نگرش تهدیدی به پول دارند و معتقدند پول نمیتواند نقش سازندگی داشته باشد؛ اما میتواند نقش تخریبی داشته باشد؛ سازوکار معطوف در این گفتمان، به دنبال این میباشد که جلوی نقش تخریبی پول را بگیرد.
انتقادات به گفتمان استقلال بانک مرکزی از دولت
از ابتدای مطرح شدن گفتمان استقلال بانک مرکزی، همواره انتقادات از سوی اقتصاددانان مختلف نسبت به این موضوع وجود داشته است. اما پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ این انتقادات بسیار پررنگ شد.
برخلاف اعتقاد طرفداران گفتمان استقلال بانک مرکزی، پول به عنوان یک عامل نهادی و یک مقوم نهادی (پول در اختیار یک کارآفرین خلاق) میتواند آثار ماندگاری بر رشد و توسعه اقتصاد داشته باشد.
علاوه بر این، چارچوب گفتمان استقلال بانک مرکزی گرایش به سمت ثبات دارد و مخالف سیاستهای انبساطی میباشد. اما منتقدان این گفتمان معتقدند این موضوع در همه جا برقرار نیست و بر اساس تجربیات، در برخی از کشورها برای نیل به توسعه، رویکردهای انبساطی موضوعیت داشته است.
فرض گفتمان استقلال بانک مرکزی محدود کردن منشا تورم به عوامل پولی است که از ناحیه دولت به وجود میآید. اما منتقدان معتقدند این راهحل همیشه حلال مشکل تورم نمیباشد زیرا تجربیاتی از تورمهای رکودی در برخی از کشورهای در حال توسعه وجود دارد که در این شرایط این راهحل برای حل مشکل تورم موثر نیست.
استقلال بانک مرکزی از دولت به معنی فرار از پاسخگویی
مغایرت با معیارهای دموکراتیک یکی دیگر از مهمترین انتقادات به استقلال بانک مرکزی است. کارشناسان و صاحبنظران اقتصادی معتقدند استقلال بانک مرکزی در حقیقت خارج کردن یک طبقه از حکمرانان از فشارهای دموکراتیک و مردمسالار میباشد؛ مخصوصا اینکه گاهی اوقات ممکن است ترجیحات بانکدار مرکزی مستقل با ترجیحات عموم مردم منطبق نباشد.
در واقع عموم مردم، دولتها و سیاسیون را به عنوان مسئول اوضاع خود و کشور میشناسند و از آنها پاسخ میخواهند. اما در چارچوب استقلال بانک مرکزی، قدرت یکی از مهمترین ابزار سیاست اقتصادی یعنی سیاست پولی از دولت گرفته می شود و به کسانی داده می شود که مثل مسئولین دولتی در مقام پاسخگویی نیستند. یعنی اینجا تناقضی به وجود میآید که در واقع دولتها باید نسبت به چیزی که روی آن اختیار و کنترل ندارند، پاسخگو باشند.
استقلال بانک مرکزی از دولت ریشه بحرانهای جدید بانکی
با این وجود، از زمان استقرار این پارادایم در بعضی کشورها، وضعیت باثباتتری در اقتصاد آن ها جز در یک دوره محدود مشاهده نشده است. علت آن است که منشا بیثباتی در اقتصادهای امروز بازارهای مالی هستند نه بازارهای کالا و خدمات؛ و یک بده بستان بین ثبات قیمتی و ثبات مالی وجود دارد. یعنی هر چقدر تلاش شود تورم در بازار کالا و خدمات پایین بیاید، در حقیقت این انرژیها و عوامل تورم به بازارهای مالی منتقل میگردد.
بنابراین در این گفتمان که به دنبال ثبات در بازار کالا و خدمات هست در واقع عوامل تورم را به سمت بازار مالی سوق می دهد. بر اساس مشاهدات تجربی نیز میزان کشورهایی که در دهه هشتاد و نود بحران بانکی را تجربه کردند، که زمان تسلط این نوع گفتمان بود، به طور تناقض آمیزی نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده بود. یعنی در گذشتهای که چارچوب بانکدار مرکزی به این صورت نبود، از قضا آن دوره، دوره با ثباتتری بوده است.
تردید در دستاوردهای تورمی استقلال بانک مرکزی
بر اساس مطالعه انجام شده، سایر عوامل در اقتصاد مثل رقابت بیشتر، ظهور کشورهایی با دستمزدهای کمتر، گسترش تجارت جهانی، رشد تکنولوژی و … عواملی بودند که در جهت کاهش تورم عمل میکردند و کاهش تورم جهانی را نباید فقط مختص به استقلال بانک مرکزی دانست.
همچنین برخی مطالعات نشان میدهد تورم در کشورهایی که بانک مرکزی آن استقلال نداشت، نیز کاهش پیدا کرده است و این کاهش تورم فقط مختص به کشورهایی با استقلال بانک مرکزی نبود.
محورهای مطلوب و مساعد استقلال بانک مرکزی
طبق آنچه در این مطالعه آمده است، استقلال بانک مرکزی را می توان در محورهای دیگری دنبال کرد که عبارتند از:
- ایفای نقش به عنوان صندوق و جیب دولت برای تامین کسریهای کوتاه مدت برکنار باشد
- استقلال بانک مرکزی از شبکه برگزیدگان مالی و شبکه بانکی
- قراردادن اهداف توسعهای به عنوان هدف اصلی بانک مرکزی و قرار دادن تورم به عنوان یک قید
- برخورداری از استقلال عملیاتی و عدم برخورداری از استقلال سیاسی
انتهای پیام/ نظام مالی