به گزارش مسیر اقتصاد در سالهای اخیر بسیار شنیدهایم که جهان به تدریج ناپایدارتر و خطرناکتر شده است. اما در میان مطالب نوشته شده برای توضیح این تغییرات ساختاری در حال وقوع، یک نکته کلیدی به ندرت ذکر می شود که آن هم «فروپاشی اتحاد غرب» است.
ایده غرب متحد از هم پاشیده است. این فروپاشی توانایی کشورهای غربی در حفاظت از منافع منطقهای و جهانیشان را تخریب کرده است؛ چراکه نمیتوانند با یک راهبرد واحد و مشخص به تحولات جهانی پاسخ دهند. این عدم اتحاد، ائتلاف ناتو را تضعیف کرده و از این جهت نه تنها محاسبات امنیت جهانی، بلکه تعادل قدرت در اروپا را نیز دستخوش تغییر کرده است.
برای پی بردن به دامنه و شدت این مسئله کافی است به این نکته توجه کنیم که درحال حاضر آمریکا و اروپا در وضعیتی قرار دارند که نمیتوانند بر سر مسائل کلیدی همچون دفاع، تجارت، مهاجرت و تعامل با کشورهای روسیه، چین و گروههای جهادی، به تفاهم برسند.
مشکلی که غرب امروز با آن مواجه است ناشی از کاهش قدرت در دستیابی به اهداف و منافع مشترک نیست، بلکه به عدم تفاهم در تعیین این اهداف و منافع مشترک مربوط میشود. ناپایداری فزاینده در ساختار قدرت کشورهای غربی ناشی از ظهور چین به عنوان یک قدرت جهانی، تجدید حیات روسیه در معادلات جهانی، هژمونی منطقهای ایران و یا سرکشی رژیم هستهای کره شمالی نیست؛ ظهور و سقوط قدرتهای منطقهای مسئلهای جدید نیست و لزوما منجر به ناپایداری در ساختار کشورهای غربی نمیگردد.
علاوه بر این نمیتوان گفت دلیل اصلی افول کشورهای غربی مشکلات اقتصادی آمریکا و اتحادیه اروپاست. چراکه حتی بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸، این دو بلوک اقتصادی جایگاه خود را به عنوان بزرگترین قدرتهای اقتصادی با بیشترین سطح ثروت و فناوری حفظ کردند.
ظهور و گسترش گروههای جهادگرای اسلامی نیز مشکل اصلی کشورهای غربی نیست؛ چراکه با وجود رعب و هراسی که این گروهها در بین مردم کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا ایجاد کردهاند و اضطراب و پریشانی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی به وجود آوردهاند، توانایی مقابله با قدرتهای بزرگ جهانی را ندارند.
مشکل اصلی در ناتوانی فزاینده غرب، عدم تفاهم در تعریف و تبیین تمدن غرب است. مشکلی که به عنوان هستهی اصلی موجب تعمیق اختلال در عملکرد کشورهای غربی میشود، فروپاشی فرهنگی کشورهای غربی است که در درون این کشورها ریشه دارد. همین فرهنگ غربی مشترک دلیل اصلی همگرایی اروپا و آمریکا در دو قرن اخیر بوده که منجر به محور قرار گرفتن آنها در معادلات جهانی شده است.
در دو قرن اخیر ایدههای مملکت داری و مدیریت جهانی کشورهای غربی توانستهاست دستاوردهای خوبی در تأمین امنیت، افزایش رشد اقتصادی و آزادیهای فردی بدست آورد که در تاریخ بشر بی سابقه بوده است. گسترش مفاهیمی همچون تمامیت ارضی، لیبرال دموکراسی، حقوق مالکیت خصوصی و قانون مداری به عنوان هستههای اصلی تفکر بلوک غرب، علت اصلی موفقیت کشورهای غربی در ایجاد یک نظم جهانی در این سالها بوده است.
میتوان گفت از سال ۱۹۴۵ تاکنون، مهمترین دستاورد کشورهای غربی شکل دادن این نظم جهانی بوده است. تمدن غرب به پشتوانه ترویج اصول فرهنگی و ارزشهای خود توانسته است در یک قرن اخیر در مبارزه با فاشیم، نازیسم و کمونیسم پیروز شود.
اما امروز به دلیل تضعیف هویت سیاسی و فروپاشی میراث فرهنگی غرب در محافل دانشگاهی، رسانهها و عموم مردم، این عقیده که غرب یک تمدن بی همتاست تنها سایهای رنگ پریده از آن چیزی است که یک قرن پیش وجود داشت. دلیل رنگ باختن بی همتایی تمدن غرب در بین مردم نیز از بین رفتن روح اقتدار و افتخار و میهن پرستی و جایگزینی شرمساری و بی تفاوتی به جای آن در نخبگان کشورهای غربی بوده است.
دههها پیش ارزشهای غربی بر نهادهای آموزشی و فرهنگی جهان سلطه پیدا کردند. اما امروز در جوامع غربی نیز ایجاد تفاهم و همگرایی در ارزشها و ایدههای تمدن غرب بسیار دشوار شده است. این نبود هویت مشترک در کشورهای غربی با افزایش اعتماد به نفس و ملیگرایی انتقام جویانه در دیگر کشورهای دنیا همراه شده و شرایط را برای کشورهای غربی دشوار تر کردهاست.
جامعه جهانی نمیتواند حول ایدههای نخبگانی ساخته شود که نسبت به گذشته خود احساس پشیمانی و شرمساری دارند؛ و در حال حاضر این شرمساری و پشیمانی با روندی شتابان جای اعتماد به نفس را در تمدن غرب گرفته است.
عدم ثبات سیاسی موجود در اروپا بیش از آنکه از پدیده مهاجرت متأثر شود، از اینکه دولتهای اروپایی قادر نیستند با تفاهم بر خطوط کلی، مشخص نمایند که دقیقا چه سیاستی در قبال مهاجران در پیش میگیرند، تأثیر پذیرفته است.
در طول دو دهه گذشته نخبگان کشورهای غربی از سیاست «چند فرهنگی» حمایت میکردند که بر اساس آن مهاجرانی که از دیگر نقاط جهان جذب این کشورها میشدند، به سادگی ارزشهای کشورهای غربی را میپذیرفتند و به یک شهروند عادی این کشورها تبدیل میشدند. اما اخیرا این کشورها در تطبیق مهاجران با ارزشها و دموکراسی حاکم بر کشورهای غربی ناتوان شدهاند و این مسئله یکی از دلایل اصلی بی ثباتی فزاینده در کشورهای اروپایی و آمریکاست.
مهم نیست که برای فروپاشی اتحاد غرب اسامی همچون پست مدرنیسم و یا جهانی شدن انتخاب شود، بلکه مهم این است که دلیل این فروپاشی حملات ایدئولوژیک مکرر و بی امان به پایههای ساختار جهانی تمدن غرب خواهد بود.
در چنین شرایطی جای تعجب نیست که امروز سردمداران اسلام رادیکال میتوانند به صورت گسترده به جوامع و سبک زندگی کشورهای غربی بتازند؛ همچنین جای تعجب نیست که روسیه، که خود کشوری ضعیف و فاسد است، میتواند نظم جهانی کشورهای غربی را با قدرت نظامی محدود خود مختل نماید؛ و یا چین توانسته است سایه خود را بر روی کشورهای غربی بگستراند.
درحال حاضر اصلیترین مسئلهای که امنیت و بقای تمدن مبتنی بر دموکراسی غرب، به عنوان رهبر و قاعده گذار ساختار جهانی را تهدید میکند، از درون کشورهای غربی ناشی میشود. هر سال که میگذرد، روند فروپاشی فرهنگی غرب، هرج و مرج داخلی بیشتری ایجاد میکند و مرزهای جهانی سلطه تمدن غربی را بیش از گذشته کوچک مینماید.
منبع: آمریکن اینترست