به گزارش مسیر اقتصاد مالیات بر عایدی سرمایه در آمریکا از سال ۱۹۱۳ در حال اجراست. برخی کارشناسان آمریکایی معتقدند نحوه قانونگذاری مالیات بر عایدی سرمایه در سال های اخیر به نحوی بوده است که به نفع ثروتمندان و سوداگران تمایل یافته است. لذا نیازمند تغییر جدی و تشدید آن برای جلوگیری از سوداگری است.
آمریکا هم مشکل هزینه ای و هم مشکل درآمدی دارد. کسی که گمان می کند یکی از این دو مشکل اصلی است، اشتباه می کند. دولت بیش از حد و اشتباه در برخی امور هزینه می کند. بدین ترتیب برای تامين مراقبت های بهداشتی و اجتماعی، تعهدات کمی را متقبل شده است. در عین حال، ثروتمندترین افراد در کشور از چند دهه قبل تا به حال از نرخ مالیات پایین بهره مند شده اند و بیش از ۵۰ درصد از مردم مالیات بر درآمد را پرداخت نمی کنند.
عدم تفاوت بین سوداگری و سرمایه گذاری مشکل اصلی قانون مالیاتی آمریکا
در بخش مالیات، چهار مشکل اصلی وجود دارد. اول، ثروتمندان به اندازه کافی مالیات نمی پردازند. دوم اینکه، تعداد کمی از مردم مالیات بر درآمد و دیگر مالیاتی که پرداخت میکنند، مانند مالیات حقوق و مالیات بر فروش ، کاهنده است. سوم اینکه، قانون مالیاتی بسیار پیچیده است و امکان فساد و لابی گری را زیاد می کند. چهارم، قانون مالیات بین سرمایهگذاری و سوداگری (احتکار) تفاوتی قائل نمیشود.
در مورد مشکل چهارم باید گفت این مشکل به این دلیل به وجود آمده است که مالیات بر عایدی سرمایه به خوبی و با قدرت اجرا نشده و کارکرد خود را از دست داده است. توجه به افزایش مالیات بر درآمد و تاکید بر این گفته نادرست که «ثروتمندان سهم عادلانه خود را از مالیات می پردازند» موجب نادیده گرفتن مسئله مهم عایدی سرمایه شده است. چرا که اکثریت ثروتمندان بیشتر درآمد خود را از طریق عایدی سرمایه کسب می کنند. سرمایه گذاری در شرکت ها، سهام، مسکن، آثار فاخر یا هر چیز دیگری که آن ها می توانند خریداری کنند و بعدا به قیمت بالاتر بفروشند.
تفاوت زیاد نرخ مالیات در کوتاه مدت و بلندمدت مناسب نیست
عایدی سرمایه ای به دو بخش عایدی کوتاه مدت و عایدی بلند مدت تقسیم می شود. عایدی کوتاه مدت چیزهایی است که کمتر از یک سال پس از خرید نگهداری شده و فروخته می شوند. عایدی کوتاه مدت به عنوان درآمد عادی مشمول مالیات می شود. عایدی بلندمدت سرمایه ای که بیش از یک سال از زمان خرید آن می گذرد و پس از آن به فروش می رسد، با نرخ ۱۵% مشمول مالیات می شود.
این به معنی کاهش بسیار زیاد نرخ در مقایسه با نرخ مالیات بر درآمد معمولی است که به هیچ عنوان مناسب نیست و به نفع سوداگری است. این نرخ باید حداقل برای دوره نگهداری یک تا دوسال به میزان بالاترین نرخ برای افراد درآمد بالا باشد.
افزایش ریسک سوداگری به سرمایه گذاری واقعی کمک می کند
سرمایهگذاری موتور محرک رشد است و در نهایت باعث ایجاد شغل و نوآوری در اقتصاد میشود. اما در نظر گرفتن ۱ سال برای کاهش نرخ مالیات بر عایدی سرمایه بسیار کوتاه است. سیستم مالیات بر عایدی سرمایه آمریکا باید تغییر کند تا سرمایه گذاری واقعی در بلندمدت را تشویق کرده و مانع از سوداگری و احتکار شود.
باید مردم را برای سرمایه گذاری در بلندمدت تشویق کرد و از سوداگری که در کوتاه مدت اتفاق می افتد، جلوگیری کرد. با افزایش ریسک سوداگری در کوتاه مدت، قمارخانه اقتصاد کشور از بین می رود. با از بین رفتن سوداگری، اقتصاد کشور به دنبال ایجاد ارزش واقعی می رود و نوآوری حقیقی و شغل واقعی در کشور ایجاد می شود.
عدم پرداخت مالیات توسط ثروتمندان به دلیل کم توجهی به CGT
با بالا رفتن نرخ مالیات بر عایدی سرمایه، درآمد مالیاتی حاصل از سوداگران افزایش خواهد یافت و سوداگران حذف می شوند. مالیات بر عایدی سرمایه باعث خواهد شد افراد بسیار ثروتمند مالیات پرداخت کنند، در صورتی که افزایش مالیات بر درآمد نمی تواند این تأثیر را داشته باشد.
برای مثال، ۱۴۰۰ میلیونر در سال ۲۰۰۹ یک پنی مالیات بر درآمد پرداخت نمیکردند، زیرا آنها حقوق نمیگرفتند بلکه همه درآمد و ثروت آن ها حاصل از عایدی سرمایه بود. لذا کنگره آمریکا باید بین سوداگری و سرمایه گذاری واقعی و بلندمدت تفاوت قائل شود و مردم را به سرمایه گذاری بلندمدت تشویق نماید.
منبع: nathan lusting