درکشور ما ایران که تحت قوانین اسلامی می باشد بعضی از اخبار درباره فسادهای کلان اقتصادی چه بانکی و چه شخصی، رانت خواریهای کوچک و بزرگ و آخری فیش های حقوقی نجومی، نه مایه افتخار است نه در شان این کشور بزرگ اسلامی بلکه شرم آورترین ظلم به ملتی است که در راه انقلاب خون داده اند و بعداز انقلاب برای نگهداری از این دست آورد به صحنه نبرد رفتند و در برابر ظالمین سینه سپر کردند و دوباره راه شهادت و ایثار را پیمودند و اگر هم باز هم جنگی دیگر شروع شود باز مردان و زنان دلاور این مرز و بوم سینه ها راسپر و فریاد عاشورایی سر خواهند داد.
چگونه مدیری که ملتش در اوج تحریم های ظالمانه به خاطر رهبر کبیر انقلاب اسلامی تحمل فشار و سختی را می کند. میلیونها تومان را به جیبش بزند و شب راحت بخوابد؟ آیا این مدیران محترم واقعا به مناطقی رفته اند که مردمانش و بچه هایشان در چه وضع اسفناکی زندگی می نمایند؟ آیا کارگری را دیده که بخاطر سه چهار میلیون وام چه قدر دوندگی می کند وتحقیرانه به دنبال ضامن است؟
مدیرانی که حقوق ماهانه شان چند صد میلیون و یا ده ها میلیون بوده با کدام سازوکار و قانونی به چنین مبالغ هنگفتی دست پیدا کرده اند واقعا برای مردم هنوز معمای لاینحلی است. در واقع کارگری که در کارخانه ای و یا کارگاهی که از صبح تا شب عرق میریزد بدنش از فرط خستگی کوفته شده است و این رنج را بدون محاسبه تعطیلات حدود بیست وشش روز تحمل می کند در آخرماه حال برسد به دومیلیون و یا نهایت دوسه میلیون تومان ولی حالا کسورات بیمه و مسکن و غیره را هم کسر کنیم یک و پانصد حقوق می گیرد، حال اگر هم اقساط داشته باشد کمتر هم می شود.
باید با این حقوق که خیلی هم برایش دلخوشی است چون عرقش را برایش ریخته وحلال است چرخ و فلک زندگی را بچرخاند. مدیر ان محترم خودتان قضاوت کنید که این چرخ و فلک چند بچه قدونیم قد و یا دانشجو، آماده به ازدواج هم در داخلش باشند.
متاسفانه در این جا هم باید رنج چرخاندن را بچشد و این کارگر یک خواب عمیق را ترجیح می دهد به مسافرت و تفریح و سایر مواردی که با پول های کلان میشود انجام داد.انوقت یک مدیری که صبح تاظهرپشت میز نشسته وچند تلفن جواب میدهدچند قرار با بزرگان انجام میدهدوچند تا راکنسل، چند صد میلیون در آخر ماه به جیب مبارکشان سرازیر می شود. آیا این عدالت اسلامی است؟
شعار ندهیم. باید واقع بین باشیم. مدیری که سالها تحصیلات کرده و با مشقت و کوشش مدرکی گرفته و حالا در پست مدیریتی با یک کارگر مقایسه شود هم دور از انصاف است ولی در اینجا شکل تاسف باری ایجاد شده است به این معنی که کارگر یعنی بیسواد و بیکار یعنی لیسانس و مدیرمحترم هم یعنی پارتی. پس اگرمدیریت کلان کشور سامان دهی شود و هرکس در اندازه معیار شغلی خودش درآمدی داشته باشد که هم مایه آرامش باشد و هم از اشرافی گری و ایجاد شکاف طبقاتی جلوگیری کند واقعا به اقتصادی ایده ال در اشتغال می رسیم که خیل عظیمی از بحران های کشور را حل می نماید.
و ننگین بارتر این است که در این اواخر باجگیری به شیوه انقلابی صورت می گیرد. مدیری که فیشش رسانه ای شده بجای جواب دادن درست و حسابی، داد و بیداد راه می اندازد که این سهمش از انقلاب است و بعضی طنزترهم جواب می دهند این تکه نانی از سفره انقلاب است. بعدازخدا. باید بگوییم امام عزیز و شهدای گرانقدر، ما را ببخش که اقتصاد ما را نا اهلان می چرخانند و بیت الملال را باجیب خلافت خودشان اشتباهی گرفته اند.
در پایان با در نظر گرفتن شرایط موجود بحران اقتصادی ازیک سو و از سوی دیگر مبارزه با این بحران باید همه موانعی که از تحقق یافتن به اقتصاد مقاومتی جلوگیری می کند از سر راه برداشت حتی اگر به ضرر شخص یا اشخاصی باشد که سالهاست به نام نان و یا حق انقلابی ناحقانه زیادی به جیب میزنند. کارگران یکی از ارکان اصلی چرخه اقتصاد هستند هرچه با سوادتر، و در رفاه تر اقتصاد ایران قوی تر؛ ازبین رفتن بعضی از القاب اشرافی گری که به خاطر فلان مدیر رده بالا در اداره ای کرور کرور برنده مناقصات است مانند آقازاده ها وغیره، هرکس دراندازه لیاقتش و سرجای خودش باشد. تا این روال ادامه داشته باشد این آش و کاسه همچنان پابرجاست و عاقبت بخیری دراین اقتصاد بیمارگونه نیست.