مسیر اقتصاد/ اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، زمانی که ساموئل هانتینگتون نظریه مشهور خود را مطرح کرد و گفت: «جنگهای آینده نه بر سر ایدئولوژی، بلکه میان تمدنها خواهد بود»، بسیاری این پیشبینی را جدی نگرفتند.
در آن زمان، شوروی تازه فروپاشیده بود، ایالات متحده خود را پیروز نهایی تاریخ میدانست و موج جهانیسازی با سرعتی خیرهکننده در حال گسترش بود. اما امروز، شواهد جهانی مسیر دیگری را نشان میدهد.
امروزه مهمترین گسل ژئوپلیتیکی جهان میان تمدن چینی و تمدن غربی شکل گرفته است. چین با سرعتی بیسابقه رشد کرد و از «کارخانه جهان» به یکی از قطبهای فناوری و سرمایهگذاری جهانی تبدیل شد. این تحول برخلاف منافع و انتظارات آمریکا بود و واکنشهای زنجیرهای واشنگتن را بهدنبال داشت. جنگ تعرفهای که از نخستین دوره ریاستجمهوری ترامپ آغاز شد، تنها نقطه شروع این رویارویی بود. اکنون ایالات متحده با محدودیتهای سختگیرانه بر صادرات تراشههای پیشرفته به چین، در تلاش است مانع پیشرفت فناورانه پکن شود. از سوی دیگر، چین نیز با کنترل صادرات مواد معدنی نادر، سیاستی متقابل را در پیش گرفته است.
رقابت چین و آمریکا دیگر صرفاً اقتصادی نیست؛ بلکه ابعاد نظامی و ژئوپلیتیکی نیز یافته است. از تایوان و دریای جنوبی چین گرفته تا حضور فزاینده چین در آفریقا، همگی به صحنههای جدیدی از تقابل قدرتها تبدیل شدهاند. هر یک از این جبههها میتواند در آینده، جرقه بحرانی بزرگتر باشد.
به نظر میرسد جهان وارد مرحلهای از «جنگ سرد جدید» شده است؛ اما میدان نبرد این جنگ، نه برلین و کوبا، بلکه آزمایشگاههای فناوری، زنجیره تأمین نیمهرساناها و بازارهای جهانی است. قدرت در عصر جدید، در «سیلیکون» و «داده» متجلی شده، نه در تانک و بمب.
هانتینگتون در نظریه خود همچنین از وجود گسل تمدنی میان روسیه و اروپا سخن گفته بود؛ گسلی که امروز در بحران اوکراین بهوضوح فعال شده است. جنگ اوکراین صرفاً نبردی بر سر قلمرو نیست، بلکه رویارویی دو جهانبینی متفاوت است. روسیه در برابر آنچه «گسترش تهدیدآمیز ناتو» میدانست ایستاد و در مقابل، غرب با تحریمهای گسترده، عملاً این کشور را از نظام مالی و اقتصادی خود جدا کرد. این وضعیت، توهم «اتحاد جهانی» پس از جنگ سرد را از میان برد و جهان را آشکارا به چند بلوک قدرت تقسیم کرد.
اروپا نیز در موقعیتی پیچیده و متناقض قرار دارد. هرچند در ظاهر متحد است، اما در درون با اختلافات جدی مواجه است. کشورهای شرق و غرب اروپا درباره مسائل کلیدی همچون جنگ، انرژی، مهاجرت و حتی روابط با آمریکا دیدگاههای متفاوتی دارند. وابستگی عمیق به ایالات متحده در حوزههای امنیتی و نظامی، مانع از آن شده است که اروپا سیاستی مستقل اتخاذ کند. هر بار که تلاش کرده مسیری متفاوت در پیش گیرد – از گفتوگو با چین گرفته تا تعامل با ایران – با فشار واشنگتن روبهرو شده است. نتیجه آن، نوعی سردرگمی راهبردی است؛ اروپایی که دیگر نه قدرت گذشته را دارد و نه نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به نظم آینده.
جهان امروز در میانه گذار از نظمی کهنه به نظمی جدید قرار دارد؛ نظمی که هنوز قواعد آن بهروشنی شکل نگرفته است. تجربه تاریخی نشان میدهد در چنین دورانهایی، درگیریها و رقابتهای جهانی افزایش مییابد. تقابل چین و آمریکا، روسیه و اروپا و سایر موارد مشابه، نشانههای آشکار این «دوران گذار جهانی» هستند.
هانتینگتون زمانی نظریه «برخورد تمدنها» را مطرح کرد و در برابر آن، برخی اندیشمندان از «گفتوگوی تمدنها» سخن گفتند؛ اما واقعیت امروز جهان حاکی از آن است که نهتنها گفتوگویی شکل نگرفته، بلکه تحولات جهانی بهگونهای پیش میرود که گویی جهان در مسیر همان پیشبینی هانتینگتون حرکت میکند.
در این نظم جدید، جایگاه کشورها ثابت نخواهد بود. قدرتهای کوچک دیروز میتوانند به بازیگران بزرگ فردا تبدیل شوند و برعکس، قدرتهای سنتی ممکن است موقعیت خود را از دست بدهند. این جابجایی بزرگ قدرت، هم تهدیدی جدی و هم فرصتی تاریخی برای کشورهایی مانند ایران است؛ کشورهایی که بتوانند هوشمندانه، مستقل و فعال در این نظم در حال تغییر نقشآفرینی کنند.
این کلیپ توسط اندیشکده اقتصاد مقاومتی تهیه شده و قسمت سوم از داستان نظم نوین جهانی است.
انتهای پیام/ تجارت و دیپلماسی

