مسیر اقتصاد/ ۲۸ مهرماه سال جاری روز انتخابات سراسری بولیوی برای تعیین رئیس جمهور این کشور در دوره پنجساله ۲۰۲۰ الی ۲۰۲۵ بود. در این انتخابات «اوو مورالس»، رئیسجمهور وقت، با هشت نامزد از احزاب مخالف رقابت کرد و در نهایت با بیش از ۱۰ درصد اختلاف آرا با نزدیکترین رقیب خود، باردیگر به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد؛ اما در فاصله کمتر از یک ماه اخیر، سیر اتفاقات علیه دولت بولیوی به قدری شدت گرفت که در نهایت به یک کودتا منجر شد و مورالس را حتی پیش از پایان دوره فعلی ریاست جمهوری خود، مجبور به استعفا و فرار به مکزیک کرد.
بولیوی کشوری کوچک با جمعیتی ۱۱ میلیون نفری در آمریکای جنوبی است که برخلاف اغلب کشورهای این قاره، دسترسی مستقیم به دریا ندارد. این کشور اقتصاد کوچکی دارد و از این نظر در معادلات سیاسی منطقه خود نیز چندان نقشی اساسی ایفا نمیکند.
چرا بولیوی برای آمریکا مهم است؟
با وجود این روی کار ماندن طولانی مدت دولتی چپگرا و مخالف سرسخت مداخله آمریکا در این کشور، که توانسته است دستاوردهای اقتصادی و سیاسی قابل توجهی برای مردم خود به ارمغان بیاورد، همواره یک نقطه ضعف برای آمریکا و متحدانش محسوب میشده است؛ از این نظر آمریکا اهمیتی ویژه برای این کشور کوچک در قلب آمریکای جنوبی قائل است. علاوه بر این بهرهمندی از ذخایر عظیم «لیتیوم»، که در تولید باتری خودروهای برقی کاربرد دارد، یکی از دلایل اصلی اهمیت استراتژیک بولیوی برای آمریکا و دیگر کشورهای بزرگ و صنعتی جهان است. دولت مورالس مخالف خامفروشی منابع بولیوی، از جمله لیتیوم به دیگر کشورها از جمله آمریکا بود.
آمریکای جنوبی از دیرباز حیات خلوت ایالات متحده بوده است و در طول دهههای اخیر آمریکا تقریبا در تمامی کشورهای آمریکای جنوبی به مداخله نظامی و سیاسی مبادرت ورزیده است. آمریکا همواره از دولتهایی حمایت میکند که ضمن همراهی با سیاستهای جهانی و منطقهای ایالات متحده، در داخل کشور خود نیز به نوعی سیاستهای نئولیبرال را پیاده کنند و شرایط را برای حضور شرکتهای بزرگ و چندملیتی، که عملا تحت نفوذ دولت آمریکا هستند، فراهم نمایند؛ از این نظر نیز بولیوی در طول ۱۳ سال اخیر یک مثال نقض بوده و به عنوان الگویی برای مخالفان آمریکا در منطقه نقش آفرینی کرده است.
توسعه اقتصادی و کاهش فقر نتیجه پشت کردن بولیوی به سیاستهای نئولیبرال
مورالس از سال ۲۰۰۶ میلادی به عنوان رئیس جمهور بولیوی برگزیده شده است و از آن زمان تا به حال ضمن مخالفت با سیاستهای نئولیبرالی مدنظر آمریکا و صندوق بینالمللی پول، با اعمال سیاستهایی همچون بیرون کردن شرکتهای آمریکایی از صنعت استخراج گاز و رسیدگی به فقرا، بولیوی را از کشوری با فقر گسترده، به کشوری با تورم پایین و دارای بیشترین نرخ رشد اقتصادی در منطقه تبدیل کرده است.
در دوره مورالس سرمایهگذاریهای گستردهای در توسعه زیرساختهای همگانی همچون احداث مسیرهای ارتباطی، مراکز درمانی، توسعه زمینهای کشاورزی، افزایش سطح دسترسی مردم به آب آشامیدنی و بهبود وضعیت آموزش عمومی، در دستورکار قرار گرفت و نتیجه این سرمایهگذاریها کاهش سطح فقر در بولیوی به کمترین میزان در طول تاریخ این کشور بود.
نکته جالب توجه اینکه مقامات دولت مورالس در سالهای اخیر بارها تأکید کردهاند هیچگاه به توصیههای صندوق بینالمللی پول توجه نکردهاند؛ چرا که مدل اقتصادی مدنظر بولیوی از مدل اقتصادی که کارشناسان این صندوق پیشنهاد میکنند، متفاوت است.
چرا مورالس از کودتاچیان شکست خورد؟
دستاوردهای مهم و غیر قابل انکار دولت مورالس در طول ۱۳ سال اخیر در بولیوی، پشتوانه مردمی قابل توجهی را نیز برای وی به ارمغان آورده بود؛ اما نفوذ نیروهای خارجی و به طور خاص آمریکا بر دو مؤلفه مهم حکومتداری در بولیوی، یعنی نیروی نظامی و رسانه، در نهایت موجب شد با وجود پشتوانه مردمی، کودتا در بولیوی با موفقیت اجرا شود.
سناریو کودتا در بولیوی به مانند سال ۱۳۸۸ در ایران و اواسط سال گذشته میلادی در ونزوئلا، پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری آغاز شد. در هرسه مورد پس از اعلام رسمی پیروزی مجدد رئیس جمهور فعلی در انتخابات، کودتاچیان با شعار «تقلب» وارد میدان شدند و پس از آسیب رساندن به اموال عمومی و دولتی، شرایط را به سمتی پیش بردند که دولت مستقر حتی پیش از پایان دوره فعلی خود مجبور به کنار گیری از قدرت شود. با این تفاوت که در ایران و ونزوئلا این سناریو شکست خورد؛ ولی در بولیوی، با وجود عملکرد اقتصادی مطلوب دولت و پشتوانه مردمی قابل توجه، در نهایت کودتاچیان پیروز شدند.
نیروی نظامی مستقل لازمه جلوگیری از نفوذ بیگانگان
مهمترین نقص دولت مورالس در طول ۱۳ سال اخیر، ناتوانی در ایجاد نیروی نظامی مستقل بود که تحت نفوذ قدرتهای خارجی نباشد. به طور کلی بدنه و ساختار نیروهای نظامی در کشورهای آمریکای جنوبی، به جای استقلال از قدرتهای خارجی، از دولتهای مرکزی خود استقلال دارد. بنابراین از طرفی انفعال دولتهای مرکزی در ساخت یک نیروی نظامی مستقل و از طرف دیگر اثرگذاری ریشهای و نظاممند آمریکا و متحدانش در بخشهای نظامی کشورهای آمریکای لاتین، موجب شده است نیروهای نظامی این کشورها به سمت دولتهای طرفدار آمریکا متمایل باشند.
در طول دهههای اخیر سران نظامی کشورهای آمریکای جنوبی عمدتا در مدارس آمریکایی و یا تحت آموزش ویژه نظامیان آمریکایی رشد و ارتقاء پیدا کردهاند. سیاستی که در کشوری همچون عراق نیز پس از اشغال آن از سوی آمریکا در دستورکار قرار گرفته است.
تنها کشوری در آمریکای جنوبی که در طول سالهای اخیر توانست از میزان نفوذ آمریکا در بخش نظامی خود بکاهد، ونزوئلاست. در این کشور هوگو چاوز، رئیس جمهور فقید ونزوئلا، به عنوان یک سیاستمدار مخالف نفوذ آمریکا، خود یک نیروی نظامی بود و توانست با اجرای اقداماتی از مداخله آمریکا در ارتش بکاهد و یک نیروی نظامی نسبتا مستقل در داخل کشور شکل دهد؛ در نهایت همین امر نیز دلیل اصلی شکست کودتای آمریکایی سال گذشته در ونزوئلا بوده است.
چنین وقایعی به وضوح نشان میدهد اگر کشوری همچون ایران، به عنوان دولتی مخالف استعمار آمریکایی در منطقهای پر از متحدان این کشور، در اوایل حرکت انقلابی خود اقدام به تأسیس یک نیروی نظامی مستقل و انقلابی نمینمود، حرکتی که ۴۱ سال پیش آغاز شده بود، به سادگی با یک کودتای نظامی به پایان میرسید.
رسانه مستقل پیشنیاز تثبیت قدرت در حکومت داری
نقص دیگر دولت مورالس در بولیوی، ناموفقیت وی در شکل دهی به یک شبکه رسانهای مستقل بود که بتواند فارغ از القائات رسانههای ذی نفوذ خارجی، به بیان واقعیت کشور و مقایسه شرایط حکومت داری در بولیوی و دیگر کشورهای جهان بپردازد. این مسئله موجب شد بخشی از مردم بولیوی تحت تأثیر القائات رسانههای خارجی قرار بگیرند و در نهایت در زمان کودتا عملا پشت دولت را خالی کنند.
ایجاد رسانه مستقل و بیان واقعیتهای مقابله با آمریکا، یکی از الزامات حکومتهایی است که قصد دارند در برابر سیاستهای استعمارگرانه آمریکا بایستند؛ اما دولت بولیوی در این امر ناموفق بود.
واکنش دور از انتظار برخی رسانه های ایرانی و حتی وزارت خارجه جمهوری اسلامی
پس از پیروزی کودتا در بولیوی، مقامات آمریکا، که از همان ابتدا عملا صحنه گردان وقایع بودند، به سرعت رضایت خود را ابراز کردند. در مقابل روسیه به عنوان بزرگترین حامی دولتهای چپگرا در آمریکای جنوبی نیز واکنش سریعی در محکوم کردن کودتا علیه مورالس داشت.
اما در ایران، برخلاف انتظار، برخی از رسانهها عملا با رسانههای غربی همراهی کردند و تیتر «عاقبت پوپولیست» را برای روزنامههایشان انتخاب نمودند. حتی وزارت خارجه جمهوری اسلامی نیز با دو روز تأخیر، وقایع بولیوی را صرفا یک «شبه کودتا» نامید و دخالتهای آمریکا در این کشور را محکوم کرد.
ایران زمانی رییس جمهوری داشت که بیش از هرکشور اسلامی و یا همسایه، به دولتهای چپگرای آمریکای جنوبی نزدیک بود و به سرعت نسبت به تحولات این منطقه واکنش نشان میداد؛ اما اکنون دولت ایران حتی در محکوم نمودن یک کودتای واضح آمریکایی نیز با دو روز تأخیر و پس از بسیاری از کشورهای جهان وارد عمل میشود و آن را صرفا یک «شبه کودتا» مینامد؛ که نشان از شکافی عمیق در تحلیل تحولات عرصه بینالملل در دکترین روابط بینالملل ایران دارد.
انتهای پیام/ دولت و حاکمیت