۰۲ آذر ۱۴۰۳

رهبر معظّم انقلاب: علاج برون رفت از مشکلات کشور «اقتصاد مقاومتی» است.

شناسه: ۹۱۹۸۴ ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۰ دسته: دیگر رسانه‌ها
۰

برخی دیدگاه ها همواره افزایش جمعیت را تهدیدی برای رشد اقتصادی تلقی کرده اند، استدلال عمده این افراد ناظر به کمبود منابع و سرمایه برای جمعیت اضافه است. در صورتی‌ که افزایش جمعیت الزاما بر روی عمق و انباشت سرمایه تاثیر منفی نخواهد داشت و این موارد متغیرهای وابسته ای هستند که علل دیگری هم در شکل‌گیری آن‌ها نقش دارند. عامل اصلی این نتیجه گیری اختصاص نقش مصرف کننده به جمعیت به جای نقش تولید کننده است.

به گزارش مسیر اقتصاد به نقل از عیارآنلاین، ارتباط بین اقتصاد و جمعیت گرچه دارای ظرافت های بسیاری است اما از یک روند کلی در استدلال پیروی می کند. تشریح این استدلال را با ذکر یک مثال از مالتوس اقتصاد دان اروپایی قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی آغاز خواهیم کرد. از منظر مالتوس ورود یک فرد به جهان همانند ورود یک انسان یه یک برنامه مهمانی است که اگر برای او تدارکی دیده نشده باشد (سر زده وارد مهمانی شود) نه تنها خود از مهمانی لذت نخواهد برد بلکه جا برای دیگران هم تنگ خواهد شد و آنها نیز لذت کافی را از حضور در مهمانی نخواهند برد.

دلایل موافقان کنترل جمعیت

گر چه تمام آنچه که توسط موافقان کنترل جمعیت بیان می شود به همین سادگی نیست، اما در همین چارچوب می گنجد. از این منظر جمعیت بیشتر، همواره به معنای مصرف کننده بیشتر است و مصرف کننده بیشتر از سه جهت به اقتصاد آسیب می زند. ابتدا اینکه مانع تعمیق سرمایه می شود، دوم اینکه انباشت را کاهش می دهد و در نهایت نبود انباشت و تعمیق سرمایه کیفیت زندگی عمومی را کاهش داده و نیروی انسانی بی کیفیت را روانه جامعه خواهد کرد.

در اسناد امنیت ملی آمریکا بیان جزئی تری از این تاثیر وجود دارد، آنها افزایش جمعیت را سبب کاهش کیفیت تغذیه نیروی انسانی و آموزش می دانند. این تاثیر به خودی خود کیفیت و کمیت سرمایه تولیدی در جامعه را کاهش خواهد داد و کاهش سرمایه امکان انباشت را از بین می برد و جامعه را همواره به نرخ رشد جمعیت وابسته خواهد کرد.

از طرف دیگر، افزایش جمعیت فشار مصرف مواد غذایی را افزایش می دهد و کشورها باید با واردات این فشار را کاهش دهند، این خود سبب خروج سرمایه لازم برای طرح های توسعه ای خواهد شد، از طرفی نبود سرمایه برای ساخت بیمارستان و برنامه های سلامت موجب می شود که سطح سلامت کاهش یابد و در عین حال خدمات اجتماعی از کیفیت کمتری برخوردار شود، این افزایش جمعیت و نبود سرمایه برای ایجاد شغل، بیکاری را گسترش خواهد داد که بستر گسترش فقر در کشورها خواهد شد.

نقش جمعیت در اقتصاد از منظر سازمان ملل متحد

برای بهتر مشخص شدن بحث نگاهی هم به یکی از اسناد جمعیتی سازمان ملل خواهیم انداخت، در سند برنامه اجرایی جمعیت بخارست (رومانی ۱۹۷۴) اقتصاد به عنوان محور اصلی بحث و معلول اصلی مشکلات جمعیتی به موارد متعددی ارتباط داده می‌شود. تهیه کنندگان این برنامه در ابتدا بیان می کنند که عدم توازن بین توسعه جمعیت و موارد اقتصادی اجتماعی سبب پایین آمدن سطح کیفی زندگی شده است. سپس در ادامه  علت برگزاری کنفرانس و جذب کشور ها برای مشارکت در حوزه جمعیت را مشکلات متعدد و پشته ای از موارد حل نشده و نابرابری در کشور های در حال توسعه می دانند، در بند چهارم نیز هدف را افزایش کیفیت زندگی، حقوق بشر و آزادی بیان معرفی می کنند. سیر استدلال در سند به این صورت است که سند شرایط اقتصادی را  از المان های واسط بین «توسعه سلامت، آموزش» و «روند های جمعیتی»می داند که کشورها باید با توجه به آن برای آینده خود برنامه ریزی کنند. نیاز برنامه ریزی برای آموزش و سلامت به اقتصاد از یک سو و برنامه ریزی برای مدل های جمعیتی از سوی دیگر به مسائل اقتصادی وابسته هستند.

خانواده مدل کوچک یک جامعه

آنچه که در بندهای فوق بسیار حائز اهمیت است تعریف انسان به عنوان مصرف کننده صرف است، بگذارید موضوع را کمی واکاوی کنیم تا صحت این موضوع مشخص شود. در یک خانواده پدر به عنوان مسئول خانواده در آمد مشخصی دارد و به ازای این درآمد وظیفه اداره زندگی، تربیت فرزندان و فراهم آوردن رفاه را برای اعضاء به عهده دارد. پدر با توجه به در آمد و سطح مطلوبی که باید از امکانات و تدارکات فراهم کند و جمعیت خانواده خود، چند گزینه دارد. ابتدا اینکه پدر خانواده هرگز نمی تواند بیشترین تعداد ممکن فرزندان را داشته باشد و با درآمد محدود بیشترین خیر را برای آن ها فراهم کند، از لحاظ منطق ریاضیاتی هم در یک زمان دو متغیر نمی توانند هم زمان در بیشترین مقدار خود باشند. اما گزینه های پدر خانواده این چنین است، ابتدا اینکه جمعیت خانواده را محدود کند و مانع فرزند آوری شود تا در آمد بتواند بیشترین رفاه را برای اعضا فرآهم کند، گزینه دوم رها سازی کنترل بر روی اعضا و افزایش تعداد فرزندان است که رفاه خانواده را متاثر خواهد کرد. مالتوس و نئو مالتوسی ها همواره از ترس گزینه دوم، گزینه اول را توصیه می کنند.

اعضا به عنوان تولید کننده و نه مصرف کننده

اشتباه آن ها توجه نکردن به چند گزینه حساس و تاثیرگذار در آینده این خانواده نمادین است. ابتدا این که افزایش اعضا در صورتی که با برنامه ریزی مناسب صورت بگیرد می تواند خود سبب ایجاد ارزش اقتصادی برای خانواده شود زیرا اعضای خانواده خود انسان هستند و در صورتی که آموزش ببینند توانایی بهبود وضعیت و افزایش رفاه برای همه اعضا را خواهند داشت. نکته بعد این که حد بهینه ای از جمعیت با توجه به هر مقدار درآمد (وجود منابع) وجود دارد که در آن نقطه رفاه مطلوب برای اعضای مطلوب فراهم خواهد شد. به بیان دیگر، در صورتی که تامین اجتماعی برای اعضای خانواده در دوران پیری فراهم نباشد امرار معاش برای آن ها در صورت نبود فرزندان کافی به امری بسیار مشکل بدل خواهد شد.

نقش مثبت جمعیت در بهبود اقتصاد

اگر روابط این خانواده را به جامعه نسب بدهیم، در یک جامعه ما با وضعیتی به نسبت مطلوب تر از یک مدل خانواده مواجه هستیم. اقتصاد کشورها می تواند بدون هیچ محدودیتی رشد کند، انسان می تواند با تولید و اختراع، حجم اقتصاد را افزایش دهد. با بهبود در بهره وری ها به آن عمق دهد و در نهایت از مازاد انباشت ایجاد شده رفاه را در سطح جامعه افزایش دهد. کار جمعیت عامل تولید ارزش افزوده در داخل مرزهای یک کشور است که با برنامه ریزی و مدیریت صحیح آن می توان ارزش اقتصادی بیشتری را در داخل یک جامعه تولید کرد. به بیان دیگر، جمعیت خود به عنوان یک عامل مولد اقتصادی در بستر برنامه ریزی درست اقتصادی می تواند سبب افزایش خیر عمومی شود. چین و هند نمونه های مناسبی هستند که نشان می دهند برنامه ریزی‌های درست چگونه جمعیت را به یک مزیت اقتصادی برای آنها تبدیل کرده است. در آخر اینگونه باید گفت که جمعیت زیاد بسته به سیاست های اقتصادی هر کشوری می تواند تهدید و مزیت اقتصادی برای اقتصاد آن کشور تلقی شود.

انتهای پیام/ فرهنگ و گفتمان



جهت احترام به مخاطبان فرهیخته، نظرات بدون بازبینی منتشر می شود. لطفا نظرات خود را جهت تعميق و گسترش بحث ارائه نمایید. نظرات حاوی توهين، افترا و تهمت به ديگران پاک می شود.