مسیر اقتصاد/ در ادامه یادداشت پیشین پیرامون موانع تولید محصولات نوآورانه در شرکت های قدیمی و بزرگ در کشور، در یادداشت جاری درباره یکی از راهکارهای غلبه بر آن موانع بحث شده است.
در یادداشت قبل بیان شد که شرکت های بزرگ و قدیمی صنعتی کشور، طی سالیان اخیر که مبادرت به فعالیت در بازارهای داخلی و حتی خارجی کرده اند، موفق شده اند تا برخی از مهارت ها و توانمندی های محوری را در خود کسب کنند. در حالیکه همین مهارت ها، می توانند به عنوان علل اصلی ممانعت از تغییر و در نتیجه خلق نوآوری محسوب شوند.
به اعتقاد صاحب نظران، یکی از راهکارهای اصلی افزایش عملکرد نوآورانه شرکت های قدیمی و بزرگ، سوق دادن ایشان به سمت استفاده از توانمندی ها و ظرفیت های دانشی بیرون از مجموعه سازمانی خود است. از جمله این منابع دانشی، عبارت است از شرکت های دانش بنیان که از لحاظ کمی و کیفی در کشور رو به رشد هستند. اما مسئله اینجاست که شرکت های قدیمی و بزرگ توان بهره بردن از ظرفیت این شرکت ها را ندارند.
اگر بتوان راهکارهایی را طراحی نمود که طی آن، این دو بازیگر مهم در اقتصاد، یعنی شرکتهای کوچک و متوسط دانش بنیان و شرکتها/سازمانهای بزرگ صنعتی و اقتصادی به یکدیگر متصل بشوند، میتوان شاهد مقاوم تر شدن اقتصاد، افزایش اشتغال در کشور، قطع وابستگی به فناوری های خارجی و برآورده شدن نیازها در داخل کشور بود.
تجربیات سایر کشورها از جمله انگلستان نشان میدهد که نوعی از همکاری بین شرکتهای کوچک و متوسط دانش بنیان و شرکتهای بزرگ موسوم به “سرمایه گذاری مخاطره آمیز شرکتی”[۱] میتواند در این زمینه به کار آمده و ضمن فراهم ساختن زمینه های حل مسائل شرکت های بزرگ، به بازارسازی برای شرکت های دانش بنیان نیز منجر شود.
فرایند سرمایه گذاری مخاطره آمیز شرکتی
پیش از تبیین فرایند CVC، میبایست به این نکته توجه کرد که نمیتوان ساختار یکتایی را برای سرمایه گذاری خطرپذیر[۲] در برنامه ها و پروژه های سرمایه گذاری طراحی کرد؛ زیرا اهداف، نیازها و توانمندیهای شرکتها، شرایط ویژه ای را برای خود و طرفهای مقابل ایجاد میکنند و این مسئله، نیازمند طراحیهای ویژه برای هر مورد است.
شکل زیر، فرایند CVC را از منظر کلی، به ۲ نوع “مستقیم” و “غیرمستقیم” تقسیم کرده است:
بر اساس شکل فوق، شرکتهای بزرگ در حالت مستقیم، خود مبادرت به برقراری ارتباط با شرکت دانش بنیان میکنند. به اعتقاد صاحبنظران، در اکثر مواقع، این ارتباط به دلیل دشواری در مدیریت کردن، کوتاه مدت است.
در مقابل در مدل غیرمستقیم، شرکت بزرگ با همکاری یک میانجیگر که عموما صندوقهای سرمایه گذاری خطرپذیر هستند، وارد تعامل میشود. از این رو، صندوق موظف به شبکه سازی و شناسایی شرکتهای دانش بنیان شده و از سوی دیگر، تنها وی به عنوان پاسخگو به شرکت بزرگ تلقی میشود.
در هر کدام از ۲ حالت فوق، شرکت بزرگ میتواند برای مدیریت امور، یا اقدام به ایجاد یک واحد مستقل و ویژه برای ساماندهی ارتباط با شرکتهای دانش بنیان کند و یا در قالب یکی از واحدهای سازمانیِ موجود خود، این موضوع را پیگیری نماید. تجربیات سایر کشورها نشان میدهد ایجاد واحد سازمانی مجزّا و تخصصی برای این موضوع، ضریب موفقیت در ارتباط مناسب و برآورده شدن احتیاجات و نیازهای بازیگران را افزایش میدهد.
فرایند غیرمستقیم CVC
در فرایند غیرمستقیم، شرکت بزرگ با استفاده از یک میانجی، اقدام به برقراری ارتباط با شرکتهای دانش بنیان میکند. به عبارت دیگر، در فرایند غیرمستقیم، ۳ بازیگر اصلی حضور دارند: شرکت بزرگ، نهاد میانجی و شرکتهای دانش بنیان. در ادامه، درباره هر کدام و اهداف آنها توضیح داده شده است.
۱- هدف شرکت بزرگ، تامین بخشی از نیازهای دانشی و فناورانه خود است. این شرکت، با هدف برون سپاری برخی از نیازهای خود، ضمن کاهش هزینه های دستیابی به فناوری، به دنبال ایفای نقش در سطح ملی در قالب حمایت از اقتصاد و شرکتهای مبتنی بر دانش میباشد. در کنار دو نقش پیشین، شرکت بزرگ با دادن تضمین به خرید محصولات شرکتهای دانش بنیان، آنها را از وجود بازار برای محصولاتشان مطمئن میسازد و با همکاری نهاد میانجی، استانداردهای مد نظر را که این شرکتها باید بر اساس آنها مبادرت به تولید محصول کنند، استخراج و ارائه میکند. همچنین، شرکت بزرگ میتواند اقدام به حمایتهای مالی به یکی از اشکال زیر کند:
- اعطای وام قرض الحسنه به شرکت میانجی برای تقویت بنیه مالی وی در پشتیبانی از شرکتهای دانش بنیان
- اعطای وام قرض الحسنه به شرکتهای دانش بنیان منتخب از کانال نهاد میانجی
- سرمایه گذاری خطرپذیر در شرکتهای دانش بنیان با همکاری نهاد میانجی
۲- نهاد میانجی (صندوق سرمایه گذاری) قصد دارد تا با شناسایی و معرفی شرکتهای دانش بنیان، به حل مسئله صنعت کمک کند. برای این منظور، صندوق سرمایه گذاری وارد مشارکت و نظارت بر شرکتهای دانش بنیان از طریق خدمات زیر به شرکت های دانش بنیان، اطمینان شرکت بزرگ را جلب می نماید:
- کمک در شناسایی مسائل واقعی شرکت بزرگ
- پایش عملکرد مالی
- حضور در هیأت مدیره شرکت دانش بنیان و تاثیرگذاری در نظام راهبری شرکت
- ارزیابی فرصتهای بازار/محصول
- تهیه برنامه بازاریابی
- تهیه راهبردهای کسب و کار
- برقراری ارتباط موثر با مشتریان
- یافتن منابع تامین مالی
- برقراری ارتباط موثر با تامین کنندگان
- تقویت تحقیق و توسعه
- استخراج استانداردهای مدّ نظر شرکت بزرگ برای تولید محصولات و اعلام آنها به شرکت دانش بنیان
- صدور ضمانتنامه برای تضمین کیفیت محصول شرکت دانش بنیان
۳- شرکت دانش بنیان برای تقویت و توسعه فعالیتهای خود، به دنبال منابع تامین مالی و بازار تضمین شده برای محصولات خود است. طی فرایندهای فوق، این شرکت، در ازای خدمات دریافت شده از سوی صندوق سرمایه گذاری، اقدام به جبران خدمت آن صندوق کرده و با راهنمایی های صندوق، فرایند یادگیری را در خود تقویت میکند تا به تدریج، به سطح مناسبی از کیفیت و عملکرد دست یابد.
بنابراین باید گفت که این مدل، علاوه بر اینکه منجر به حل مشکلات شرکت های بزرگ و قدیمی شده و آنها را در مسیر کسب فناوری و خلق نوآوری حرکت می دهد، به ایجاد بازار برای شرکت های دانش بنیان نیز انجامیده و در این مسیر، منجر به گسترش حضور این شرکت ها در اقتصاد و دانش بنیان شدن اقتصاد می شود.
پینوشت:
[۱]Corporate Venture Capital (CVC)
[۲]Venture Capital (VC)
با سلام
به نظر من اجرای این سیستم در ایران بصورت مستقیم بدلیل عدم آشنایی بیشتر مدیران ارشد واحدهای بزرگ صنعتی با نفس عمل شرکتهای دانش بنیان بسیار دشوار است . از طرفی سوابق موسسات مالی بیانگر این موضوع است که علاقه زیادی برای سرمایه گذاری در بخش دانش وجود ندارد. پیشنهاد می شود نهاد واسطه در این الگو دفاتر ارتباط با صنعت دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی باشند. این مراکز طبق تعریف با صنایع و شرکتهای بزرگ مرتبط بوده و با در نظر گرفتن این موضوع که اساتید دانشگاهی در تأسیس شرکتهای دانش بنیان اولویت دارند می توان امیدوار بود که با تخصیص وامهای قرض الحسنه به این نهادهای دانشگاهی و همراهی اساتید مجرب، شکاف موجود بین شرکتهای دانش بنیان و صنایع و شرکتهای بزرگ را از بین برد.
سلام و عرض اردات و تبریک حضور استاد محترم
بنده با ورود ارتباط صنعت دانشگاه تو این مقوله موافق نیستم بلکه شرکتهای کوچک دانش بنیان با شرکت های بزرگ لینک بشوند با بک واسطه منبع مالی خیلی بهتره چون شرکتهای دانش بنیان اصولا مجموعه ای از افراد توانمند علمی بدون پشتوانه مالی هستند اما در این زمینه چند تا مشکل وجود داره ١شرکتهای بزرگ ما تفکر سنتی دارند ٢شرکت ها دانش بنیان قدرت کافی برای پرزنت خود ندارند و با وجود شم علمی که دارند شم اقتصادی خوبی ندارند و تا واسطه نداشته باشند کمتر توان کار اجرایی دارند ٣مدیران شرکتهای بزرگ ما اغلب مجرب و قدیمی هستند و کمتر تفکراتشان به روز شده و خیلی سنتی وخارجی پسند هستند و ببشتر به نولید روز نظر دارند تا نو آوری البته نه همه
در اغلب شرکتها و نه در همه انها واحد R&D یک واحد تشریفاتیه پس به تحقیق و توسعه نگاه عملیاتی نیست ۴شرکتهای کوچک دانش بنیان هم البته بازم تاکید می کنم بیشتر از جوانهای علمی بدون قدرت مراوده اقتصادی تشکیل شده اند پس چنانچه این فرهنگ جاری بشه که هر دو طرف به سمت هم قدم بردارند یعنی نیاز ها و خدمات متقابل همدیگر رو بشناسند عالی میشه درکل من با مدل دوم که واسطه باشه خیلی موافق ترم چون اگر شرکتهای دانش بنیان و بزرگ مستقیم لینک بشوند همون بلای واحدهای تحقیق و توسعه سرشون میاد و با توجه به مدیریت کلان و سنتی شرکتهای بزرگ انها هم در تفکر شرکتهای بزرگ هضم شده و قدرت خلاقیت و نواوری و ریسک پذیری را که از عوامل موفقیت انهاست. از دست می دهند