به گزارش مسیر اقتصاد در ساختار طبیعت اصولی حاکم است که به نوعی تعادل را در بین موجودات زنده ایجاد نماید.
به طور مثال رابطه دو گونه که شکارچی و شکار یکدیگر هستند را در نظر بگیریم. زیاد شدن تعداد شکارچی ها به کاهش تعداد گونه شکار و در نهایت کمبود غذای گونه شکارچی و کاهش آن ها منجر خواهد شد. به نحوی که در نهایت تعادل در بین تعداد موجودات حاکم باشد.
روابط کارگران و کارفرمایان در نظام های سرمایه داری
این رابطه شکار و شکارچی در بین انسان ها نیز حاکم است. شاید بتوان رابطه قشر کارگران و کارفرمایان در نظام های اقتصادی مبتنی بر اصول لیبرالیسم و یا سرمایه داری را این گونه توصیف کرد. با این تفاوت که برخلاف طبیعت، در روابط کارگران و کارفرمایان سازوکار هایی که در نهایت به یک تعادل منجر می شود، وجود ندارد.
در این رابطه کارفرمایان می توانند تا جای ممکن پیش بروند و شرایط مد نظر خود را به کارگران تحمیل نمایند. نبود سازوکار کنترلی موجب می شود این روند تا زمان فروپاشی کلی ادامه داشته باشد.
وضعیت روبه افول اقتصادی مردم در نظام های سرمایه داری
در طول ۴ دهه اخیر و به طور خاص در ده سال گذشته شرایط اقتصادی مردم کشورهایی که از نظام های سرمایه داری پیروی می کنند به طور پیوسته وخیم تر شده است. گرچه نرخ بیکاری در کشورهای توسعه یافته روبه کاهش است اما شرایط کاری و اقتصادی کارگران به مراتب بدتر شده است.
دلیل این امر نیز کاهش قدرت اتحادیه های کارگری و افزایش قدرت صاحبان سرمایه بوده است. در سال های اخیر قدرت چانه زنی کارگران کاهش یافته و اشتغال پاره وقت با گسترش قابل توجهی همراه بوده است.
تغییراتی که در زمینه شرایط اقتصادی قشر کارگران رخ داده است به هیچ عنوان مختص یک کشور خاص از جمله آمریکا و یا بریتانیا نیست. در طول سال های اخیر بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله یونان، ایرلند، پرتغال، اسپانیا و قبرس بسته های سیاستی ریاضت اقتصادی را اجرایی نموده اند که نتیجه آن کاهش درآمدهای کارگران بوده است.
جنگ کارگر و سرمایه دار سابقه ای ۴۰ ساله دارد
از زمان وقوع بحران مالی در سال ۲۰۰۷ میلادی، بسیاری از کشورها با مشکلاتی مواجه شدند و وضعیت اقتصادی کارگران و عموم مردم وخیم تر شد. اما این یک اشتباه بزرگ است اگر تصور کنیم تحمیل شرایط از سوی سرمایه داران به کارگران تنها به یک دهه اخیر مربوط می شود.
جنگ موجود بین سرمایه داران و کارگران سابقه ای بیش از ۴۰ سال دارد و از دهه ۱۹۷۰ میلادی آغاز شده است. در آن زمان سرمایه داران موفق شدند با در دست گرفتن قدرت به خواسته های خود برسند و روند تحمیل شرایط به کارگران را آغاز نمایند.
کاهش مزایای همراه با فرصت های شغلی، افزاشی ساعات کاری، کاهش قدرت چانه زنی اتحادیه های کارگری و کاهش هزینه های دولت در بخش های عمومی از ۴۰ سال پیش و با در دست گرفتن قدرت از سوی سرمایه داران آغاز شده است.
بدون همکاری دولت ها امکان تحمیل شرایط از سوی سرمایه داران فراهم نیست
از آن زمان سرمایه داران موفق شدند به روال های قاعده گذاری وارد شوند و شرایط را به نحوی فراهم کنند که دولت ها قواعد مد نظر آنان را به تصویب برسانند. افزایش سهم سرمایه داران از سود شرکت ها و کاهش نرخ مالیات بر درآمد از جمله روند هایی بوده است که در طول ۴ دهه اخیر رخ داده و در نهایت به افزایش سهم سرمایه داران از کل درآمد ملی منجر شده است.
در طول دهه های اخیر وضعیت زندگی سرمایه داران با شدت زیادی بهبود یافته و در مقابل شرایط زندگی عموم مردم یا بدتر شده است و یا با نرخی به مراتب کمتر بهبود یافته است.
اقبال مردم به سیاستمداران معتقد به نقش گسترده دولت در کاهش اختلاف طبقاتی
در طول سال های اخیر طبقه سرمایه داران توانسته است به طرزی گسترده دولت ها را در کشورهای توسعه یافته در دست بگیرد و به همین دلیل اغلب سیاست مداران حامی وضع موجود هستند. اما در عین حال با شدت گرفتن مشکلات اقتصادی عموم مردم، سیاستمدارانی همچون برنی سندرز در آمریکا و جرمی کوربین در بریتانیا از اقبال عمومی بیشتری برخوردار شده اند.
این سیاستمداران معتقدند دولت وظیفه دارد نقشی گسترده تر اقتصاد داشته باشد و با قاعده گذاری بیشتر شرایط را برای کاهش اختلاف طبقاتی فراهم نماید.
منبع: گاردین