مسیر اقتصاد/ در تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران، نیروهای مسلح توانستند به سرعت از شوک اولیه خارج شوند و ضربات مقتدرانهای به اسرائیل وارد کنند. از طرف دیگر مردم نیز با وجود نارضایتی از شرایط اقتصادی پیش از جنگ، در طول جنگ به طور یکپارچه از دولت و نیروهای مسلح پشتیبانی کردند تا تجاوز به بهترین شکل ممکن دفع شود. به این ترتیب ایران توانست در «جنگ سخت» پاسخی مطلوب به طرف مقابل بدهد تا جاییکه آمریکا به عنوان حامی رژیم صهیونیستی وارد عمل شود و با تجاوزی نسبتا نمایشی و دفعی، برای پایان دادن به جنگ تلاش کند. اما واقعیت تلخ و انکارناپذیری وجود دارد که هیچ فرد خوشبینی نیز نمیتواند آن را نادیده بگیرد: قدرت ایران به طرز غریبی، در آستانه ورود به میدان «جنگ نرم» تحلیل میرود و به ضعفی راهبردی تبدیل میشود.
وقتی اهمیت روایت سازی درک نمیشود
تصور مسئولین ایرانی از رسانه، همچنان در چارچوب «پیوست» یا «ضمیمه» یک کار اصلی باقی مانده است؛ در این شرایط رسانه به ابزاری برای اطلاعرسانی یا در بهترین حالت، تبلیغات پس از یک رویداد تقلیل داده میشود. این در حالی است که برای دشمن، رسانه نه تنها یک ابزار، بلکه فناوری بهنتیجهرسانی عملیات است. این تفاوت نگاه، ریشه در فهم عمیق دشمن از ماهیت جنگ وجودی دارد. آنها دریافتهاند که کنترل روایت، مهمتر از کنترل قلمرو است. وقتی نتانیاهو در کنفرانسهای خبری ظاهر میشود، این تنها یک نمایش نیست؛ این یک «عملیات شناختی» است که هر کلمه، هر مکث و هر تصویر آن، با هدف مهندسی افکار عمومی جهانی و حتی داخلی ما طراحی شده است؛ تیمهای ده الی بیست نفرهای که پشت دوربین هستند، نه صرفاً مشاوران رسانهای، بلکه مهندسان افکار و طراحان عملیات روانیاند. آنها میدانند که یک جمله در زمان درست، میتواند اثرگذاری صدها موشک را داشته باشد.
برای دشمن، هر اتفاقی، چه پیروزی و چه شکست، بهانهای برای آغاز یک «عملیات رسانهای» است. شکست، فرصتی بوده برای مظلومنمایی و جلب همدردی؛ پیروزی، مجالی است برای نمایش قدرت و ایجاد رعب. حتی مخالفتهای داخلی آنها، مانند واکنش سیانان به اظهارات ترامپ، میتواند بخشی از پازل مدیریت افکار و جهتدهی به روایت باشد.
اما در طرف ایران آنچه از بیرون مشخص است اینکه هیچ برنامه مدونی برای روایت سازی و اطلاع رسانی به هنگام از وقایع جنگ و تصمیمات حیاتی وجود نداشت و در واقع اهمیت روایت سازی درک نشده بود. معدود جایگاههای رسمی اطلاع رسانی رسمی از طرف ایران نیز بیش از آنکه تلاشی مدون برای روایت سازی و اطلاع رسانی را در دستورکار قرار دهند، غالبا به تریبونهای یکطرفه برای شعار دادن و بیانیه خوانی شبیه بودند. همین مسئله بخشی از مردم را به پیگیری اخبار جنگ و حتی تصمیمات نیروهای مسلح ایران از رسانههای بیگانه سوق داده بود.
نحوه اعلام آتش بس مصداق بارز شکست در عرصه روایت سازی
به طور خاص نحوه اطلاع رسانی درخصوص آتش بس بسیاری از مردم را در شوک فرو برد؛ خبر آتش بس پس از اقدام نظامی ایران علیه پایگاه نظامی آمریکا در قطر، آن هم از سوی رییس جمهور آمریکا اعلام شد. آتش بس با پاسخ ایران همخوانی نداشت؛ چراکه پاسخ این یک پیام قدرت بود ولی قبول آتش بس در شرایط فعلی یک پیام ضعف در افکار عمومی داخلی محسوب میشد و با پیامهای مقامات عالی رتبه کشور در روزهای اخیر همخوانی نداشت؛ از این رو ابتدا اغلب مردم تصور کردند رییس جمهور آمریکا درحال دروغ پراکنی است. اما رییس جمهور آمریکا با جزئیات دقیق و اعلام زمان خبر آتش بس را داده بود و در ادامه هیچکدام از مراجع رسمی اطلاع رسانی ایران، آن را تکذیب نکردند. عدم تایید یا تکذیب خبر آتش بس از سوی مراجع اطلاع رسانی داخلی، فرصتی را برای رسانههای مقابل ایجاد کرد که به جنگ رسانهای ادامه دهند.
در نهایت وزیر خارجه ایران پیامهایی که در شبکههای اجتماعی خارجی منتشر کرد، که نشان از قبول آتش بس از سوی ایران داشت و نشان از اعتبار خبری داشت که رییس جمهور آمریکا پیش از این منتشر کرده بود. این فرآیند اطلاع رسانی، یا به تعبیر دقیق تر عدم اطلاع رسانی و روایت سازی، نه تنها ضربهای به سرمایه اجتماعی مردم در جنگ وارد کرد، بلکه مهر تاییدی بود بر اعتبار اخباری که رییس جمهور آمریکا از شبکه اجتماعی خود مخابره میکند؛ درحالیکه بر کسی پوشیده نیست که طرف مقابل تا جای ممکن از پایگاههای اطلاع رسانی خود برای دروغ پراکنی و جنگ رسانهای استفاده کردهاست و در آینده نیز استفاده خواهد کرد.
عواقب واگذاری مرجعیت خبری به رسانههای بیگانه چیست؟
مسئله اصلی در این زمینه، کیفیت آتش بس نیست، بلکه «نحوه اطلاع رسانی و توجیه افکار عمومی» است که گویی جایی در برنامههای مقامات تصمیم گیر کشور ندارد. این روند اطلاع رسانی به «شرطی سازی امنیت روانی جامعه» دامن میزند. وقتی مردم و نخبگان عادت کنند که برای اطلاع از تصمیمات مهم کشور، به جای سخنگوی دولت یا شورای عالی امنیت ملی، صفحه رئیسجمهور آمریکا را رصد کنند، امنیت روانی جامعه به ابزاری در دست دشمن تبدیل میشود. هر خبر طرف مقابل میتواند یک تلاطم در بازار یا یک موج نگرانی در افکار عمومی ایجاد کند، حتی اگر کاملاً دروغ باشد؛ چرا که این «سابقه» وجود دارد که ممکن است چند ساعت بعد، توسط یک مقام داخلی تأیید شود.
علاوه بر این واگذاری مرجعیت خبری در حوزه دیپلماسی نیز طرف ایرانی را تضعیف میکند. چراکه طرف مقابل با این ذهنیت پای میز مینشیند که با گروهی مواجه است که استقلال در روایتسازی ندارد و میتوان با یک بازی رسانهای موازی، آنها را تحت فشار قرار داد. باخت در میدان رسانه، کمتر از باخت در میدان جنگ نیست.
نکته اساسی دیگر اینکه نبود مرجعیت خبری و رسانهای که بتواند به شبهات مختلف پاسخ بدهد، به ایجاد دو یا چند قطبی در بین افکار عمومی داخلی تبدیل میشود و شرایط اتحاد و یکپارچگی ایجاد شده برای دفاع را تحت الشعاع قرار میدهد. در طول روزهای جنگ و به طور خاص بعد از آتش بس، افراد با دیدگاههای سیاسی مختلف به دلیل نبود اطلاعات و عدم اطلاع رسانی رسمی، برداشتهای متفاوت خود را در شبکههای اجتماعی مطرح میکردند و عملا در جبهه خودی افراد با دیدگاههای مختلف درحال جنگ لفظی با یکدیگر بودند.
مرجعیت یک «سرمایه» است
«واکنشهای رسانهای ما در چارچوب عملیاتهای دشمن است»، این یک اعتراف تلخ است. ما به جای اینکه روایت خود را بسازیم و دشمن را مجبور به واکنش کنیم، در دام روایتهای او میافتیم و تنها واکنش نشان میدهیم. این یعنی ما در زمین آنها و با قواعد آنها بازی میکنیم. نتیجه این وضعیت، انفعال است.
در منطق رسانه و سیاست، «مرجعیت» یک سرمایه است؛ سرمایهای که با صرف زمان، هزینه و مهمتر از همه، «اعتماد» مردم به دست میآید. یک دولت قدرتمند، مرجعیت روایت رخدادهای خود را در داخل حفظ میکند و اجازه نمیدهد دشمن، راوی اخبار او باشد.
توضیحات: بخشی از متن از کانال خودگویی در پیام رسان بله اقتباس شده است.
انتهای پیام/ اقتصاد بینالملل