به گزارش مسیر اقتصاد برقراری ارتباط مؤثر و مفید با کشورهای جهان یکی از الزامات هر حکومتی است و درصورتی که به درستی مدیریت و هدفگذاری شود، میتواند مزایای زیادی برای کشور داشته باشد. اما در این میان رویکرد حاکم بر تعاملات تجاری و سیاسی با دیگر کشورهای جهان از اهمیتی ویژه برخوردار است.
در یادداشت قبل عنوان شد که در روابط بینالملل امروز جهان، دو نظریه «وابستگی متقابل» و «نظریه بازیها» جایگاهی مهم و ویژه دارند و ایران نیز میتواند در مورد هریک از روابط تجاری خود از این دو نظریه استفاده نماید.
نظریه وابستگی متقابل زمانی کارایی بیشتری دارد که کشور مقابل از جهات مختلفی همچون میزان تولید، سطح تجارت و قدرت جهانی تفاوت زیادی با کشورمان نداشته باشد و شرایط برای برقراری یک رابطه برد-برد فراهم باشد. به طور مثال ایران میتواند در برقراری رابطه با کشورهای همسایه همچون پاکستان، قزاقستان و حتی ترکیه و عراق از رویکرد وابستگی متقابل استفاده نماید. اما در مورد کشورهایی که خود را برتر از ایران میدانند این رویکرد نتیجه مطلوبی در پی نخواهد داشت.
به طور کلی کشورهایی که قدرت جهانی زیادی برای خود متصور هستند، در هر نوع معامله و رابطهای از طرف مقابل انتظار دارند منافع آنها را بیشتر تأمین نماید. این توقع در تعامل آمریکا با کشورهایی همچون ترکیه، کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و حتی کشورهای اروپایی کاملا قابل تشخیص است. در چنین شرایطی چنانچه ایران بخواهد با رویکرد وابستگی متقابل و برقراری یک رابطه برد-برد وارد معامله شود، متضرر خواهد شد.
بنابراین لازم است در تعامل با کشورهایی که برای خود قدرت و اثرگذاری بینالمللی بیشتری قائل هستند و خود را بالاتر از ایران میدانند، با رویکرد نظریه بازیها وارد عرصه معامله شد. در رویکرد نظریه بازیها تشخیص درست منافع، دسترسی و توجه به اطلاعات مهم در زمان مناسب، مهارت در حدس نزدیک بهواقع از کنشها و واکنشهای طرف مقابل و آمادگی برای حرکتهای بعدی طرف مقابل از اهمیت ویژهای برخوردار است.
به عنوان مثال میتوان شرایطی که بر مذاکرات ایران با کشورهای ۱+۵ حاکم بود را با استفاده از اصول نظریه بازیها تحلیل کرد. تحلیل این مذاکرات در وهله اول موجب عبرت آموزی از آنچه در گذشته رخ داده خواهد شد و در وهله دوم نیز میتواند ایران را در ادامه روند عملیاتی کردن آنچه در برجام آمده یاری نماید.
اولین نکتهای که در مذاکرات ایران با کشورهای ۱+۵ قابل توجه بود و میتوان آن را به عنوان یک نقطه ضعف عنوان کرد، مذاکره همزمان با این ۶ کشور بود. در واقع در اغلب مواقع نمایندگان ایران به همراه نمایندگان ۶ کشور آمریکا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، چین و روسیه و همچنین نماینده اتحادیه اروپا بر سر یک میز مذاکره مینشستند. حضور همزمان ۷ نماینده در آن سوی میز موجب میشد نمایندگان ایران در سمت دیگر مذاکرات دست پایین را در اغلب زمانها داشته باشند.
آنچه مسلم است اینکه کشورهای ۱+۵ در بین خود از یکپارچگی برخوردار نبوده و نیستند و در مسائل مختلف جهانی اختلاف نظرها و مناقشات راهبردی فراوانی با یکدیگر دارند. همچنین این کشورها روابط بسیار متفاوتی با ایران دارند به طوریکه برخی از آنها مانند چین و روسیه با ایران روابط نزدیکتری دارند درحالیکه کشورهای اروپایی و آمریکا رابطه نزدیکی با ایران ندارند.
شیوه مذاکره همزمان که در زمان مذاکرات برجام در دستور کار بود و در حال حاضر نیز برای پیگیری موارد مختلف به آن عمل میشود، باعث شد این ۶ کشور در زمان مذاکرات با ایران خود را در یک طرف میز و یا بازی در نظر بگیرند و ایران را در طرف مقابل بدانند. به این ترتیب تلاش این ۶ کشور خود به خود به سمتی جهت دهی شد که منافع گروه خود را حداکثر نمایند و در این راستا مناقشات داخلی خود را کمتر در نظر بگیرند.
درصورتی که ایران به صورت تک تک و دوجانبه با این شش کشور وارد مذاکره میشد و با هرکدام در مورد شرایط مد نظرشان به بحث و گفتوگوی دوجانبه میپرداخت، این کشورها تلاشی برای همراستا کردن منافعشان نمیکردند و در این صورت شرایط برای دستیابی به منافع بیشتر برای ایران فراهم میشد. در واقع ایران در روش دوجانبه میتوانست کشورهای طرف مقابل را به چند دسته تقسیم نماید و برای هرکدام سیاست مناسب را برای مذاکره در پیش بگیرد؛ درحالیکه این روش در مذاکرات چندجانبه قابلیت اجرایی ندارد.
به طور قطع انتظاراتی که کشورهای چین، روسیه، کشورهای اروپایی و آمریکا از توافق با ایران داشتند کاملا متفاوت بود و بنابراین ایران میتوانست هرکدام را به صورت جداگانه و با روشهای مختلف برای دستیابی به توافق متقاعد نماید.
علاوه بر این چنانچه گفته شد، از منظر نظریه بازیها یکی از مهمترین عوامل کلیدی موفقیت در معامله با دیگر کشورها بازی خوانی و حدس حرکت بعدی طرف مقابل و ایجاد آمادگی برای پاسخگویی در برابر آن است. در این مورد نیز زمانی که یک کشور بخواهد با ۷ نماینده به طور همزمان مذاکره نماید، شرایط به مراتب دشوارتر از زمانی است که نماینده یک کشور پشت میز مذاکره نشسته باشد؛ چراکه حدس و ایجاد آمادگی برای حرکات احتمالی یک کشور به مراتب راحتتر و امکان پذیرتر است.
بنابر آنچه گفته شد ضروری است مسئولین سیاست خارجی کشور در این شیوه تعامل با کشورهای غربی تجدید نظر کنند و از این پس به صورت دوجانبه با کشورهای دنیا به مذاکره بپردازند تا با بهره بردن از عدم وحدت نظر طرفهای مقابل، قدرت چانه زنی خود را بالاتر ببرند.