۰۲ آذر ۱۴۰۳

رهبر معظّم انقلاب: علاج برون رفت از مشکلات کشور «اقتصاد مقاومتی» است.

شناسه: ۱۲۲۲۳ ۲۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۲ دسته: دولت و حکمرانی کارشناس: میرهادی رهگشای
۰

به گزارش اینترنشنال من درحال حاضر بسیاری از شواهد مالی و اقتصادی در آمریکا نشان از نزدیکی یک بحران بزرگ دارند. دولت آمریکا از هر زمان دیگری به ورشکستگی اقتصادی به همراه هرج و مرج مالی نزدیک تر شده است. در آینده نزدیک نرخ دلار کاهش چشمگیری خواهد داشت، بازار اوراق قرضه این کشور ویران خواهد شد و سطح زندگی اغلب مردم آمریکا افت خواهد کرد.

به گزارش مسیر اقتصاد به نقل از پایگاه تحلیلی اینترنشنال من، اصطلاح «فرار مرغی» مربوط به دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی در کشوری آفریقایی است که در آن زمان به مردمی نسبت داده میشد که به دلیل بحران و شرایط بد داخلی کشور خود را ترک می‌کردند. این کشور در آن زمان «رودستا» نام داشت ولی بعدتر نام آن به «زیمبابوه» تغییر کرد. فرار مردم در آن زمان شاید به نوعی پشت کردن به وطن محسوب میشد و از این نظر مورد تقبیح قرار می‌گرفت ولی برای افرادی که امکان مهاجرت داشتند، ماندن اقدامی احمقانه بود. اما درحال حاضر این کشور بزرگ آمریکاست که با این پدیده مواجه شده است.

بحران اقتصادی آمریکا اقتصاد مقاومتی

مشکلی که میخواهیم از آن بگوییم، در مورد بسیاری از کشورها قابل اطلاق است اما وضعیت آمریکا در این زمینه به طور خاص بحرانی تر است. در حال حاضر و در سال ۲۰۱۷، آمریکا در یک بحران واقعی قرار دارد. البته این بحران به بدی رودستا ۴۰ سال قبل نیست و ماهیت آن به کلی متفاوت است، اما بسیار مهم و اثرگذار است. آمریکا سال‌هاست با سرعت درحال حرکت به سمت یک دیوار است و این برخورد اجتناب ناپذیر در ماه‌های اخیر شتاب بیشتری گرفته است.

درحال حاضر بسیاری از شواهد مالی و اقتصادی در آمریکا نشان از نزدیکی یک بحران بزرگ – به مراتب بزرگتر از رکود بزرگ دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی – دارند. گرچه نمیتوان به طور قطع در مورد زمان وقوع این بحران صحبت کرد اما در آینده‌ای نزدیک آمریکا با بحرانی مواجه خواهد شد که در یک قرن گذشته در هیچ کشوری سابقه نداشته است.

صحبت در خصوص اینگونه مسائل التهاب آفرین است و بسیاری از مردم آن را قبول نمی‌کنند؛ چراکه در طول ۷۰ سال بعد از جنگ جهانی دوم تا به حال، به استثناء برخی دوره‌های رکودی کوتاه مدت، همواره وضعیت اقتصادی آمریکا مناسب بوده و مردم دلیلی برای پایان این شرایط متصور نیستند. در واقع در دوران زندگی تمامی افرادی که در حال حاضر در قید حیات هستند، اوضاع مناسب بوده و به همین دلیل ما به طور ناخودآگاه تمایل داریم به کارایی وضع موجود اعتماد داشته باشیم.

اما به نظر می‌رسد در حال نزدیک شدن به یک نقطه اوج هستیم. به عنوان یک مثال ساده، یخ تا زمانی که به یک دمای بحرانی(صفر درجه سانتی گراد) نرسد، هرچقدر هم گرم شود بازهم یخ باقی می‌ماند، اما اگر به دمای بحرانی برسد، در یک لحظه شروع به آب شدن می‌نماید.

ابتدا، اقتصاد

دولت آمریکا از هر زمان دیگری به ورشکستگی اقتصادی به همراه هرج و مرج مالی نزدیک تر شده است. به دلیل کسری بودجه سالانه بیش از هزار میلیارد دلاری برای سالیان متمادی، در آینده نزدیک وزارت خزانه داری آمریکا دیگر توان مدیریت و به تعویق انداختن بیشتر بدهی‌های گسترده خود را، دست کم با نرخ‌های بهره فعلی نخواهد داشت. از این رو تنها یک خریدار برای اوراق قرضه دولتی که برای جبران کسری بودجه منتشر میشود، باقی خواهد ماند: بانک مرکزی آمریکا؛ و این بانک نیز تنها با خلق دلار جدید میتواند اوراق قرضه دولتی را خریداری نماید.

در نتیجه در ۲۴ ماه آینده نرخ دلار با یک کاهش ارزش شدید و قابل توجه مواجه خواهد شد. سپس سرمایه‌گذاران خارجی که درحال حاضر بیش از ۶ هزار میلیارد دلار از انواع اوراق قرضه آمریکا را دارند، نگران کاهش ارزش و از دست رفتن دارایی خود میشوند. البته آمریکایی‌هایی که اوراق قرضه را برای ذخیره دارایی خود انتخاب کرده‌اند نیز همین حال را خواهند داشت. در حال حاضر ارزش بازار اوراق قرضه آمریکا بالغ بر ۴۰ هزار میلیارد دلار است. در آینده نزدیک این بازار با نرخ‌های بهره بسیار بالاتر، ارزش رو به افول نرخ دلار و کمبود تقاضای گسترده ویران خواهد شد.

و این ویرانی بازار اوراق قرضه تنها شروع بحران خواهد بود. از آنجا که بازار دارایی در آمریکا روی یک دریای بدهی شناور می‌شود(و مالیات گرفتن از آن آسان است) از طریق کاهش نرخ بهره وام خرید مسکن(به دلیل کمبود تقاضا)، ضربه سخت دیگری به آن وارد میشود. مرحله بعد مربوط به نرخ‌های بهره است. نرخ‌های بهره افزایش می‌یابد ولی دیگر صاحبان دارایی امکان پرداخت وام‌های خود را نخواهند داشت؛ بسیاری از مردم توان پرداخت مالیات و هزینه آب و برق خود را از دست می‌دهند و در این شرایط ادامه وضع موجود بسیار ناپایدار میشود.

بحران به سرعت گسترش می‌یابد. شرکت‌های بیمه که عمدتا روی اوراق قرضه و مسکن سرمایه‌گذاری کرده‌اند، ورشکست می‌شوند. صندوق‌های تأمین اجتماعی نیز به همین شکل منابع مالی خود را از دست می‌دهند. پول‌ها به دنبال فرار از تورم بالا و حفظ ارزش جذب بازار بورس میشوند و به همین دلیل ممکن است بازار سهام از هم نپاشد و به حیات خود ادامه دهد. پرداخت‌های عمومی برای امنیت اجتماعی حتی اگر از نظر مقدار دلاری افزایش یابد، به دلیل کاهش ارزش دلار با کاهش مواجه خواهد شد. سطح زندگی اغلب مردم آمریکا افت خواهد کرد.

این توالی خشن از حوادث در دهه‌های گذشته در بسیاری از کشورها همچون آرژانتین، برزیل، صربستان، روسیه، موزامبیک و زیمبابوه اتفاق افتاده ولی در طول زمان این کشورها توانسته‌اند شرایط را به حالت عادی بازگردانند. اما به نظر می‌رسد به دو دلیل شرایط فعلی اقتصاد آمریکا در مقایسه با این کشورها به‌گونه‌ایست که بحرانی بسیار جدی‌تر در آن رخ خواهد داد.

اول اینکه مردم در اغلب این کشورها این آگاهی را پیش از وقوع بحران داشته‌اند که نباید به دولت اعتماد کرد و اقداماتی متناسب با آن انجام داده‌اند؛ مانند خارج کردن دارایی‌های خود به شکل‌های مختلف از کشور، که حتی در برخی موارد خلاف قانون بوده‌است. بنابراین بعد از بحران مردم این کشورها دارایی‌های گسترده‌ای برای بازسازی دوباره اقتصاد خود و کشورشان داشته‌اند. در مقابل مردم آمریکا بسیار منزوی‌تر و قانون گراتر هستند و اعتماد زیادی به دولت دارند. در این شرایط وقتی مردم دارایی‌های دلاری خود را از دست بدهند، در واقع تمامی دارایی‌های خود را از دست داده‌اند.

دوم اینکه زندگی روستایی در جوامع کشورهای یاد شده در مقایسه با آمریکای امروز پر رنگ تر بوده است. ۱۰۰ سال پیش در آمریکا نیز اغلب مردم در شهرهای کوچکتر و به شکل روستایی زندگی می‌کردند و اغلب نیازهای خود را در روستاهای خودشان تأمین می‌کردند. در چنین شرایطی مهارت‌ها و نوع زندگی مردم موجب میشد راحت تر بتوانند از بحران‌های مختلف عبور نمایند. اما در قرن بیست و یکم اوضاع متفاوت است. درحال حاضر کمبود منابع و اختلال در نظم عمومی صدمه بسیار بیشتری به مردمی وارد می‌کند که اغلبشان در شهرهای بزرگ و حاشیه آن‌ها زندگی می‌کنند و تصور درستی از نحوه تأمین مایحتاج زندگی ندارند و به عنوان نمونه تصور می‌کنند تولید محصولاتی مانند شیر به شکلی معجزه آساست و از ابتدا در درون پاکت‌ها تولید میشود و به دست آن‌ها میرسد.

در چنین شرایطی به طور قطع میتوان گفت در صورت وقوع بحران، اغلب مردم آمریکا تنها دست روی دست می‌گذارند و از دولت انتظار خواهند داشت که کاری انجام بدهد. درحال حاضر مردم آمریکا به واقع تصور می‌کنند این دولت است که نحوه کارکرد تمامی اجزاء عالم را مدیریت می‌کند. همچنین در چنین شرایطی دولت آمریکا به طور گسترده برای مدیرت بحران وارد عمل می‌شود؛ چراکه هم مردم این توقع را از دولتمردان دارند و هم سیاستمداران تصور می‌کنند میتوانند خودشان بحران را مدیریت نمایند. بنابراین انفعال مردم و ژست مدیریتی دولت موجب میشود بحران بسیار بیشتر از آنچه لازم است به طول بینجامد.

در ادامه بحران جدی‌تر میشود

همه‌ی آنچه گفته شد در کوتاه مدت رخ میدهد. در بلند مدت بحران بسیار جدی تر میشود چراکه همانطور که بعد از رکود بزرگ دهه‌ی ۱۹۳۰ نیز شاهد بودیم، بعد از دوران رکود احتمال به قدرت رسیدن افراد و احزاب با تفکر رادیکال بیشتر است و علاوه بر این مشخصه‌های زندگی مردم آمریکا نیز با تغییراتی دائمی مواجه خواهد شد. در واقع مانند روسیه ۱۹۱۸، چین ۱۹۴۹، ویتنام ۱۹۵۴، کامبوج ۱۹۷۵ و رواندا ۱۹۹۵، در آمریکا نیز یخ – به طور ناگهانی و غیر منتظره – آّب خواهد شد. البته این‌ها تنها مثال‌هایی است که به سرعت به ذهن می‌رسند و از شهرت بیشتری برخودارند، ولی کشورهای بسیار بیشتری در ۱۰۰ سال اخیر با این بحران مواجه شده‌اند.

گرچه مشکلات اقتصادی ناشی از این بحران قریب الوقوع، بسیار سخت و غیرقابل تحمل خواهد بود، اما با اینحال واکنش‌های اجتماعی و سیاسی مردم به مراتب نگران کننده‌تر است.



جهت احترام به مخاطبان فرهیخته، نظرات بدون بازبینی منتشر می شود. لطفا نظرات خود را جهت تعميق و گسترش بحث ارائه نمایید. نظرات حاوی توهين، افترا و تهمت به ديگران پاک می شود.