به گزارش مسیر اقتصاد دکتر پیغامی در سال ۹۲ در جلسه ای با دانشجویان یک سخنرانی انجام داد که متن آن در ادامه آمده است:
من سال ۸۰ متوجه این قضیه شدم که علاوه بر مباحث تئوری و نظریه سازی در علم اقتصاد، بحث رفتارسازی در جامعه حول آن تئوری ها هم خیلی اهمیت دارد. در غرب اگر تئوری مصرف را ارائه می دهند به این سمت هم حرکت می کنند که با چه سازوکاری، رفتار مصرفی را در جامعه شکل دهند که نگاه اجمالی به غرب نشان می دهد که آن ها سیصد سال پیش به این مساله در غالب فرهنگ سازی توجه داشتند.
دقیقا با انقلاب صنعتی انگلیس در سال ۱۷۸۰ یک نامه ای یکی از اشراف انگلیس به کسی نوشته که عجب زمانه ای شده است امروز، خانواده های متشخص که می خواهند برای بچه هایشان پرستار بگیرند، از پرستار می پرسند که می توانی اقتصاد به فرزند دو سه ساله ما یاد بدهی. تعبیر من این بود که سال ۱۷۸۰ در بحبوحه ی انقلاب صنعتی وقتی داشت جامعه ی انگلستان شکل می گرفت، همزمان برای تجاری سازی صنعت در حال تربیت نیرو بودند یعنی یک فرهنگ عمومی در حال شکل گیری بوده اما ما معمولا در مطالعه های تاریخی انقلاب صنعتی را می بینیم ولی انقلاب علوم انسانی که قبل از انقلاب صنعتی اتفاق افتاده را نمی بینیم.
تقریبا ۲۰۰ سال قبل از انقلاب صنعتی در اروپا انقلاب علوم انسانی رخ داد و آنها برای جامعه ی مدرنشان، شروع به تربیت آدم های مدرن هم کردند. لذا اگر انقلاب صنعتی بکنیم و آدم صنعتی نسازیم این انقلاب شکل نمی گیرد. همان موقع یا ۱۰ سال بعد از آن، دوشیزه ای به نام مارتینو ۳۰ داستان کودکانه برای بچه های اروپایی و بیشتر انگلیس نوشته و درآن ۳۰ داستان، اقتصاد را به زبانی ساده آموزش داده است. جلوتر بیاییم می بینیم جدی تر می شود، در۱۸۷۰ آقایی به نام سیمون پاتن که موسس انجمن اقتصاددان های آمریکا بوده یک مقاله ای می نویسد که در مدرسه های آمریکا به جای شیمی و فیزیک و … باید اقتصاد درس داده شود، چرا؟ برای اینکه فیزیک و شیمی را یاد می دهیم تا بچه ها حل مسئله را یاد بگیرند اما این ها بدرد نمیخورد چرا که اقتصاد در این زمینه بیشتر کمک می کند. لذا آموزش اقتصاد وارد برنامه ی رسمی درسی آنها می شود در حالیکه قبلا رسمی نبوده است و سند ملی برای تعلیم و تربیت اقتصادی نوشته می شود. در حال حاضر آمریکا یک سند ملی تعلیم و تربیت دارد که در آن آموزش اقتصاد از پیش دبستانی شروع شده است.
اکثر کشورهای دنیا دارند سند آمریکا را اجرا می کنند. همین آذربایجان یا کره و بعضی کشورها مثل آلمان هم عینا رونویسی نکرده بودند و تغییراتی در آن وجود داشت. خلاصه اینکه اغلب کشورها برای بچه ها تعلیم و تربیت اقتصاد را جدی گرفتند اما ما از نزدیک ۱۰ سال پیش در دانشگاه این سوال را داشتیم که سند تعلیم و تربیت اقتصادی ما چیست؟
اولین سوال هایی که در آن زمان مطرح می کردیم این بود که به فرض اینکه خمس هیچ تئوری دیگری ندارد، چه کنیم که بچه های مسلمان خمس بدهند. ما در مراکز اقتصاد اسلامی سال ها نشسته ایم به این فکر می کنیم که برای خمس یک تئوری اقتصادی بدهیم و یک مدل ریاضی بنویسیم و آنقدر این تئوری جدی باشد که دانشگاه های دنیا بیاند در کتاب های درسیشان مدل های ما را درس بدهند. خوب این یک آینده برای تئوری پردازی خمس هست و به فرض که این آینده را داشتیم و جبرئیل آمد پایین و گفت این کتاب اقتصاد اسلامی، چه کار کنیم که مردم رفتارشان را طبق آن تغییر دهند؟ مردم اغلب به همین حد از خمس و زکات که داریم هم عمل نمی کنند.
ما به لحاظ شاخص رفتارهای اسلامی وضعیت خوبی نداریم که این اصلا خوب نیست. حال من شاخصش را نمی خواهم تایید کنم اما دو اقتصاددان مسلمان که یکی ایرانی هست در دانشگاه جرج واشنگتون، یک شاخصی ساختند به نام اسلامی سیتی اکانومی، بعد در آن آمده اند کشورها را رده بندی کردند که ایران شده ۱۳۹ امین کشور، ایرلند اول است و این جای تاسف دارد.
جهاد اقتصادی جهاد گر می خواهد، جهادگر پادگانی می خواهد که آن را تربیت کند. پادگان جهادگران اقتصادی ما کجاست؟ آقا می فرمایند شرکت های دانش بنیان، دانشجویی که درس فنی مهندسی می خواند باید بعد از فارغ التحصیلی شرکت دانش بنیان راه بیندازد، خب کجا یاد گرفته است که شرکت دانش بنیان چگونه راه بیندازد؟ سفته را می شناسد؟ چک چطور؟ مدیریت ریسک می داند چیست؟ تامین مالی بلد است؟ بازاریابی می فهمد؟
این سوال را از خودتان بکنید که چرا الان مد شده است دانشگاههای فنی مهندسی ما می خواهند گروه اقتصاد هم داشته باشند؟ یک دلیل این است که در کشورهای درحال توسعه ای مثل ما، آمدیم از دبیرستان بچه ها را غربال کردیم و گفتیم هر کس باهوش است برود رشته ی فنی مهندسی، هرکسی باهوش نیست برود علوم انسانی. نتیجه اش این شد که باهوش ها جمع شدند یک جا. برای همین شما یک دفعه می بینید که علامه جعفری دانشکده الهیات تهران یا گروه فلسفه و عرفان را جهت ارائه بحث های فلسفی و عرفانی اش رها می کند، شاید تقاضایی هم نداشت برای آنجا اما تقاضای شدید داشت که برود دانشگاه شریف و من خودم در کلاس هاس عرفان اسلامی و فلسفه علم ایشان در شریف شرکت می کردم، آنجا بچه ها هم خیلی خواهان بودند، خیلی پیگیر بودند و کتابش را هم چاپ کردند، انرژی و علاقه دارند چون نخبه اند، چون اتفاقا ذهن بعضی از این ها به عرفان نزدیک تر است تا مهندسی برق، اشتباهی آمده بودند برق بخوانند، اینجا راهنمایی تحصیلی غلط شده است. حال دقت کنید چه اتفاقی می افتد. اگر علامه جعفری بحث های عرفانش را در دانشگاه تهران می گفت ۲۰ دانشجوی دکترای فلسفه و عرفان تربیت کرده بود، رشته اش را راه انداخته بود، مکتبش را شکل داده بود اما وقتی می آید برای دانشجویان مهندسی می گوید مکتب شکل نمی گیرد بلکه می شود یک کتاب و این یعنی بدترین استفاده از علامه.
من برای دانشجویان مهندسی، چه آنهایی که به اقتصاد علاقه مندند و چه آنهایی که علاقه مند نیستند در عرصه اقتصاد پیشنهادهایی دارم که حتما باید عمل کنند که البته همه اش تغییر رشته نیست. تغییر رشته هم شرط و شروطی دارد. تغییر رشته از لیسانس به فوق لیسانس را بنده به طور مشروط درباره اش صحبت می کنم یعنی برای همه موافق نیستم.
ابتدا نه به عنوان یک دانشجوی فنی بلکه به عنوان یک شهروند نخبه دانشگاهی، باید سواد اقتصادی داشته باشند. تفکر مالی، مدریت پول در آوردن، خرج کردن. مثلا وقتی به شما می گویند تورم شما باید بدانید فرقش با جی دی پی چیست. حالا ممکن است بعضی بگویند میدانیم.
مثلا می گوییم چند سال قبل سال تولید ملی بود، باید فرقش را با تولید داخلی بدانید. چرا آقا نگفت سال تولید داخلی و حمایت ازکار و سرمایه ایرانی؟ باید بدانید فرقش چیست. باید بدانید فرق انواع کار چیست، سرمایه چیست در اقتصادی که حمایت از سرمایه می خواهیم بکنیم. آقا می فرمایند اقتصاد مقاومتی تعریفش همان اقتصاد کارآفرینیست، اگر از اغلب جامعه بپرسند کارآفرینی چیست نمی دانند، فکر می کنند یعنی اشتغال آفرینی، فکر می کنند یعنی ایجاد فرصت های شغلی. مثلا در مرکز جهانی سازی بعد ازشعار سال تولید ملی، گروه کارشناسانشان گفته بودند که خب دیگر شعار سال خیلی درون گرایانه شده است و تولید ملی دیگر کاری با جهانی سازی وجهانی شدن ندارد. ما بعد گفتیم که اگر فرق تولید ملی با تولید داخلی را می دانستید این را نمی گفتید. تولید ملی دقیقا نگاه برون گرایانه دارد و اصلا نگاهش درون گرایانه نیست. یک چنین مسائل ابتدایی بعد در سطوح کلان و سطوح تصمیم ساز وارد می شود و لذا در حال حاضر می شود اینکه سیاست هایی که مجمع تشخیص ارائه می دهد بعضی اشتباهات فاحش دارد.
لذا حالا اولین نیاز شما سواد اقتصادیست به دلیل اینکه حرف های موجود در جامعه را بفهمید، به دلیل اینکه گیر عملیات روانی دشمن نیفتید، به دلیل اینکه شبهات اقتصادی، شما را با تناقض روبرو نکند. مثلا یک دفعه میایند یک نمودار به شما نشان می دهند و می گویند ببینید تورم به این شکل بالا رفته و دستمزد به قیمت های ثابت پایین است و شکاف هر لحظه دارد بیشتر می شود، در نتیجه ارزش پول ملی ما در هر لحظه کمتر وکمتر می شود. در حالی که حقوق به قیمت ثابت بدون احتساب تورم است که اگر تورم را هم اضافه کنیم به آن، حتی رشد حقوق نسبت به تورم بیشتر بوده است.
من در طرح ضیافت اندیشه برای اساتید اردبیل صحبت می کردم و آمارها را نشان می دادم. خانمی بلند شد و گفت من قبول دارم. وقتی نگاه می کنم، سبد مصرفی من، سفره ی من، نسبت به بیست سال پیش تغییر زیادی کرده و ما خیلی بیشتر داریم می خوریم. اون موقع برای بچه ام جهیزیه یخچال فلان را دادم الان یخچال بسیار بهتری می دهم ولی چرا همیشه فکر می کنیم حقوقمان در حال تنزل پیدا کردن است؟ به خاطر این است که آن چیزی که فکر می کنیم با واقعیت فرق دارد. اینها جاهایی هست که دشمن دقیقا از این جاها وارد می شود.
مثلا همین کلمهی تضعیف، به هر ایرانی بگوییید پول ما تضعیف یافت می گوید اقتصاد ما تضعیف شد، ولی نمی دانند که این یک ترجمه است، تضغیف پول اصلا به معنای تضعیف اقتصاد نیست. اگر باشد که چین بیست سال است که دارد تضعیف پول ملی می کند. خب چه کار باید بکنیم؟ اولش سواد اقتصادی پیدا کنیم، با مفاهیم اولیه آشنا بشویم، ضریب جینی، تورم نقطه به نقطه و مطلق را بدانیم چیست تا با این الفاظ ما را گول نزنند.
در فضای عمومی اخبار می آید که صادرات در سالی که گذشت سی درصد افزایش یافت، خب کدام صادرات؟ تناژش؟ ریالش؟ دلارش؟ کدام دلارش؟ ما چند نوع دلار داریم. دلار پی پی پی، دلار ایرانی، کدام دلارش؟ واقعیش؟ فرضیش؟ یعنی خود همین جمله می تواند هزار تا تفسیر دیگر بشود. تا سواد نداشته باشید گیر این تله ها میفتید و به عنوان یک شهروند معمولی ایرانی باید سواد اقتصادی داشته باشید و همینطور به عنوان اینکه شما دانشجوی نخبه مسلمان هستید باید سواد اقتصاد اسلامی داشته باشید. شما دانشجوی مسلمان انقلاب اسلامی ایران هستید، پروژه هایی نیازمند شماست که یک دانشجوی اهل اندونزی یا بنگلادشی را نیاز ندارد.
نکته بعد در فرهنگ سازی اقتصادی و اهمیت رسانه است. ممکن است جامعه ای بسیار امن باشد اما مردمش احساس ناامنی داشته باشند. اگر مردم فکر کنند که الان بیرون نا امن است، امنیت واقعی هیچ فایده ای ندارد.
مثلا همین الان تمام عامل های تغییر تورم را فرض کنید. به فرض که ما توانستیم تورم را کنترل کنیم که بشود مثل وضعیت ژاپن که تورمش نیم درصد است. فقط یک عنصر متفاوت است و آن ادراک مردم ایران که انتظارات تورمی داشته باشند، در این حالت هیچکدام از اینها کار نمی کند و تورم واقعا اتفاق می افتد.
در حوزه ی رسانه ای عملیات روانی اقتصاد خیلی مهم است و در این سی سال تمام مسئولین ما رفتند حوزه ی واقعی را درست کنند، گفتند کاری بکنیم صادرات درست شود، واردات فلان شود، بیکاری درست شود، اما هیچکسی نرفته دنبال هدفگذاری احساس مردم.
بحران مرغ را یادتان هست که مردم به دنبال مرغ می افتادند؟ یکی از مسئولین می گفت من دوبرابر سال گذشته مرغ وارد بازار حوزه ام کردم اما باز مرغ کم داریم. خب هیچکدام از زنجیره ی تولید مرغمان دچار مشکل نشده بود. فقط یک اتفاق افتاده بود، خانم خانه آن هم نه صد درصدشان، بیست درصدشان گفته بودند: حالا که میری مرغ بخری، شنیدم قراره مرغ گرون بشه دو تا میخری چهار تا بخر. همینطور تقاضا میشود دوبرابر و هیچ سیستم عرضه و تولیدی نمی تواند در عرض یک هفته ظرفیتش را دوبرابر کند. واردات هم بکنی سه ماه طول میکشد ثبت سفارش کنی تا به توزیع برسد.