مسیر اقتصاد/ در امورات اقتصادی، این نیست که همواره یک طرف دولت باشد و طرف دیگر، بخش خصوصی. «مردم» بخش سوم اقتصاد هستند. ممکن است گفته شود این که حرف جدیدی نیست؛ مردم، همان «مصرفکنندگان» هستند؛ کارخانهها تولید کالا میکنند، دولت سیاستگذاری میکند و مردم هم «مصرف» میکنند. خیر! بحث این است که مردم بیش از مصرفکننده بوده و بلکه یک بخش «سازنده اقتصاد» هستند. یعنی میتوانند در کنار دولت و بخش خصوصی، موتور سوم پیشرفت اقتصادی قلمداد شوند. همچنین این بحث، وسیعتر از مباحث مرسومی مانند توزیع ثروت و ایجاد رفاه است. صحبت از «پیشرفت» اقتصادی و نقش مردم در این پیشرفت است.
ادعای ما این است که مردم، یک رکناند. مردم در کنار دولت و بخش خصوصی یک رکن هستند. در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، می گوییم مردم می توانند پیشران باشند و نواقص و کم کاری های دولت، بازار و نهادها را جبران کنند اگر این نقش را در اقتصاد برایشان قائل شویم. در کشور ما مردم در دو مورد به خوبی ایفای نقش مفید خود را در اقتصاد نشان دادند. یکی در نهضت سوادآموزی و دیگری در جهاد سازندگی.
نهضت سوادآموزی یک نهاد نیست. سازمانی نبوده با چند سال سابقه. یک فرمانی صادر می شود و بلافاصله بعد از آن نیروی مردم می آید پای کار برای جبران بی سوادی. مصادیق شناخت نیروی مردم چیست؟ هنگامی که نهضت سوادآموزی رخ می دهد، هیچ سازمان جدیدی شکل نمی گیرد. دانشگاه موازی ایجاد نمی شود. همان ظرفیت مردمی که در صحنه است بسیج می شود. فرمان امام که صادر شد، جلسات و هیئات، زمانهایی را برنامه ریزی کردند و آن را به آموزش اختصاص دادند. معلم، منابع درسی و … همه از آن جمع تهیه می شد. ستاد نهضت سوادآموزی هم به آنها که فرایند را طی کردند، مدرک داد. نیروی مردم کاملا نرم افزاری عمل می کنند. هر جا که سخت افزاری می شود، نهاد است، دیگر مردم نیست. در اینجا مردم به صورت خالص بحث می شوند یعنی ۷۰ میلیون جمعیت.
همچنین سال ۵۷، روستاها ۷۰ درصد جمعیت را به خود اختصاص داده اند و وضعیت بسیار بدی دارند. از طرف شاه توجهی به آنان نشده است. اتفاقاتی نظیر اصلاحات ارضی نیز بیشتر به آن ضربه زده است. فرمانی شکل می گیرد و جهاد سازندگی در ۲۶ خرداد ۵۸ شکل می گیرد و فردای آن روز مردم کار را شروع می کنند و جالب است که ۶ ماه بعد، نهاد آن شکل می گیرد. مسیر تحول جهاد سازندگی، از ساده ترین امور روستا شروع می شود که مثلا درو گندم است. گندم فراوان بوده اما نیروی کار نبوده. مردم می روند و به درو کمک می کنند. بعضا روحانیون هم پای کار می رفتند.
همین گندم به سیلو و سیلوسازی و به عبارتی توسعه تکنولوژی می رسد. صنعت سیلوسازی توسط همین مردم شکل می گیرد، نه وزارت جهاد کشاورزی. ماشین آلات کشاورزی، فناوری های صنعت لبنی که در آن زمان کاملا وارداتی بود، ایجاد شد و پیشرفت کرد.
شبانه روزی کار کردند و راه ۴۰ ساله را ده ساله طی کردند. همه مسائل روستا از جمله کشاورزی، بهداشت، آموزش، راه، فرهنگی و … همه از جهاد بود. اینکه می گویند مدل پیچیده چندبعدی جهاد که غربی ها بر رویش پایان نامه انجام می دهند، این است. خود رودررویی با نظام خان و از بین بردن خان، همه کار جهاد بوده که کار عظیمی هم بوده است. دو سال پیش، در پرینستون آمریکا شخصی را در مقطع دکتری، در یکی از دانشگاه ها، در یکی از رشته های بین رشته ای به کار گرفته اند با پنج استاد راهنما با تخصص های مدیریت، اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی و … و ۹ ماه به ایران آمد و مطالعه میدانی کرد تا به بررسی جهاد سازندگی و کارکرد آن بپردازند.
چنین فرصت هایی در اقتصاد، مخصوصا در حال حاضر زیاد است. این فرصت هایی که نقش مردم در پیشرفت اقتصادی و شرایط اقتصاد مقاومتی ایجاد می کند باید محور ورود مردم به اقتصاد باشد.
برای مثال کشور ما از لحاظ نیاز به پروژه های بزرگ زیربنایی، بسیار ظرفیت دارد و میگویند ایران بهشت پروژهها است! مثلاً در بخش کشاورزی، نیازمند احیای ۱۸ میلیون هکتار اراضی مستعد کشاورزی هستیم که هنوز زیر کشت نرفته است. یعنی درست به اندازه زمینهایی که هم اکنون زیر کشت است همین مقدار هم زمین مستعد هست که کشت نشده است. بدیهی است احیای این حجم از اراضی نیازمند پروژههای بسیار بزرگی است.
در این بخش، روند مرسوم آن بوده است که دولت خود، با بودجه قطرهچکانی خود، به انجام پروژههای زیربنایی بپردازد و یا اینکه یکباره کل امتیاز اجرا و بهرهبرداری پروژهها را به شرکتهایی نه چندان دولتی و نه چندان خصوصی واگذار نماید؛ شرکتهایی که به صورت انحصاری و بدست مدیران سابقاً دولتی ایجاد شده و امتیازات را به نفع خود منحصر کردهاند. پروژههایی از قبیل کشت و صنعتها، خطوط ریلی، خدمات بندر و مانند اینها اکنون چه نسبتی با مردم منطقه خود دارند؟ مزیتهای شبهانحصاری انبوه این پروژهها که در پهنه کشور به وفور هست، به جیب مردم بومی میرود یا سرمایهداران تهرانی و اصفهانی و تبریزی و اراکی؟ در بازدیدی از بندرعباس، متوجه شدیم شرط استخدام نیرو در اسکله شهیدرجایی بندرعباس آن است که فرد، بندرعباسی نباشد! چراکه امتیاز بهرهبرداری بندر در دست شرکتی غیربومی بود و آنها هم میخواستند بدین شکل، احتمال اعتراض و اعتصاب نیروی کار به حداقل برسد.
سالهاست توسعه خطوط ریلی شرق کشور و بخصوص سیستان و بلوچستان به بهانه نبود مشارکت بخش خصوصی معطل مانده است. در حالی که میشد با ایجاد تعاونیهای بزرگ و مشارکت سرمایههای مردم بومی، مسئله را حل کرد. اگر سرمایهگذار غیربومی به دلیل جذابیت مناطق دیگر و عدم توسعهیافتگی این منطقه، هنوز حاضر نیست سرمایه خود را به سیستان و بلوچستان بیاورد، مردم که هستند. همه جای کشور مردم پیدا میشوند! باید بدست مردم سپرد. فراخوان بزنید که میخواهیم یک شرکت سهامی عام با مشارکت مردم بزنیم تا این شرکت، متولی احداث و بهرهبرداری این خط بشود؛ ۸۰ درصد برای مردم بومی و ۲۰ درصد هم جای ورود برای سرمایهگذاران داوطلب از بیرون استان قرار دهید. دولت هم شرکتهای مهندسی و تجهیزات را هدایت کند تا در کنار این شرکت قرار گیرند و در قالب یک کنسرسیوم، مجری احداث خط شوند. بهرهبرداری از خط و منافع آن هم بصورت بلندمدت به همین شرکت مردمی واگذار شود. دولت می تواند پروژه های زیربنایی هر استان را با همین مدل متحول کند. ولی تاکنون این فرهنگ جا افتاده که مردم صرفا مصرفکننده هستند و تنها کاری که شاید بتوانند انجام دهند خرید اوراق مشارکت طرحها است و این دولت است که باید تمام ظرفیت های زیربنایی کشور را احیا نماید. بدین شکل می بینیم امروز حدود ۴۰ هزار پروژه نیمهتمام و معطلمانده در کشور وجود دارد. چرا؟ چون دولت، توان خود و چند تا شرکت پیمانکار را میبیند، اما مردم را نمیبیند.
همچنین معضلات متعددی همچون شبهانحصارات، عدم نظارت، بیتوجهی به حفظ منافع مردم، کیفیت پایین خدمات، تبعیض در پراکنش خدمات در پهنه کشور و موارد متعدد دیگر در بخش خدمات به چشم میخورد. بخش خدمات، مستقیما با مردم روبروست. همه مردم به خدمات حمل و نقل، خدمات مخابراتی، خدمات رفاهی، خدمات فرهنگی و غیره نیاز دارند اما در عمل شاهدیم تبعیض های بزرگی در پراکنش خدمات و نیز کیفیت آنها در کشور وجود دارد.
اگر واقعاً نیاز مردم محور توسعه خدمات باشد، آن وقت تعریف و طراحی طرح های خدماتی از اساس متفاوت خواهد بود. مثلا به جای اینکه دائما به گسترش خطوط راهآهن تهران- اصفهان، تهران- تبریز و مانند اینها توجه شود، ابتدا کریدور شرق یعنی راهآهن چابهار- مشهد احداث میشود. به جای آبرسانی به کشتوصنعتهای دولتی نیشکر خوزستان، ابتدا شبکه آبیاری پایین دست سد کرخه جهت آبرسانی به چندصد هزار هکتار اراضی کشاورزان خوزستان در اولویت قرار می گیرد. به جای ساخت دریاچه مصنوعی و پارک آبی در تهران و مشهد و تبریز، کپرنشینی در کرمان و سیستان و … ریشهکن می شود. به جای برگزاری جشنهای هزارویکشب در فرهنگسراهای تهران برای جماعتی محدود، دست کم در هر شهرستان کوچک، یک کتابخانه ایجاد میشود. به جای ایجاد مدرسه غواصی در هتل چهارستاره چابهار، بیماری مالاریای این شهر ریشهکن میشود. به جای ایجاد پیست اسبدوانی در ارگ جدید نزدیک عنبرآباد کرمان، فکری به حال دامهای درحال تلف روستاییهای این منطقه میشود.